اکیپ عاشقی 💜🤍
ارسلان:اگه درد داشتی بگو
دیانا:باشه
(۳۰ دقیقه بعد)
دیانا:ایییی
ارسلان:چیشده ؟؟
دیانا:دلم داره میترکه
ارسلان:نگه دارم
دیانا:نه برو یکم دیگه میرسیم
ارسلان:باشه. دیانا درد داشت میفهمیدم ولی به روی خودش نمی آورد نمیدونم چرا ولی من خیلی باهاش راحت بودم ولی اون با من راحت نبود بهش نگاه کردم خوابش برده بود ولی جاش راحت نبود زدم بغل دیانا رو بلند کردم و گذاشتم رو صندلی عقب و یه پتو انداختم روش و سوار شدم و به راهم ادامه دادم
متین :ولی خوب شد مابا ماشین ارسلان نرفتیم حس کردم باید تنها باشن
نیکا:آره. ارسلان رو دیدی چجوری با دیانا صمیمی شده
متین:اره حتی دیدی رو مبل بغلش کرد
نیکا:آره. چقدر دیگه میرسیم؟
متین:فک کنم یه ساعت دیگه
نیکا:اها
(یه ساعت بعد )
ارسلان:دیانا رو صدا زدم بیدار شد
دیانا:ارسلان کجاییم ؟
ارسلان:شمال دم در ویلا
دیانا:نیکا و متين کجان ؟
ارسلان:دارن میان بریم تو سرده
دیانا:بریم یهو دیدم که
دیانا:باشه
(۳۰ دقیقه بعد)
دیانا:ایییی
ارسلان:چیشده ؟؟
دیانا:دلم داره میترکه
ارسلان:نگه دارم
دیانا:نه برو یکم دیگه میرسیم
ارسلان:باشه. دیانا درد داشت میفهمیدم ولی به روی خودش نمی آورد نمیدونم چرا ولی من خیلی باهاش راحت بودم ولی اون با من راحت نبود بهش نگاه کردم خوابش برده بود ولی جاش راحت نبود زدم بغل دیانا رو بلند کردم و گذاشتم رو صندلی عقب و یه پتو انداختم روش و سوار شدم و به راهم ادامه دادم
متین :ولی خوب شد مابا ماشین ارسلان نرفتیم حس کردم باید تنها باشن
نیکا:آره. ارسلان رو دیدی چجوری با دیانا صمیمی شده
متین:اره حتی دیدی رو مبل بغلش کرد
نیکا:آره. چقدر دیگه میرسیم؟
متین:فک کنم یه ساعت دیگه
نیکا:اها
(یه ساعت بعد )
ارسلان:دیانا رو صدا زدم بیدار شد
دیانا:ارسلان کجاییم ؟
ارسلان:شمال دم در ویلا
دیانا:نیکا و متين کجان ؟
ارسلان:دارن میان بریم تو سرده
دیانا:بریم یهو دیدم که
۱۶.۰k
۲۱ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.