فیک ماجرای بهم رسیدنمان
پارت5:
ویو جیمین: از دست جونگ کوک عصبی بودم هم ناراحت داشتم از خیابون رد میشدم که یهو یه ماشین با سرعت خیلی زیاد به سمتم اومد و فقط تنها چیزی که فهمیدم این بود که از عمد سرعتش زیاد و بعد همه چیز تاریک شد.
پایان فلش بک.
ویو جونگ کوک: با سرعت خیلی زیاد داشتم رانندگی میکردم و سه باری بود که از مرز تصادف رد شدیم.
چند مین بعد:
رسیدن و با عجله پیاده شدن.
ویو ا/ت: جونگ کوک داشت با استرس تموم اتاق ها رو میگشت من هم از ناراحتی داشتم نگاش میکردم که یهو به خودم اومدم و رفتم از منشی پرسیدم و گفت که بردنش اتاق عمل. با با ناراحتی رفتم به جونگ کوک که عین دیوونه ها داشت دنبالش میگشت گفتم و اون هم فقط با بغض نگام کرد انگار منتظر این بود که بغلش کنم.
چند مین بعد:
نشسته بودیم که یهو دکتر اومد.
+:آقای دکتر حالش خوبه؟ توروخدا بگین که حالش خوبه(با گریه)
د:ازش خیلی خون رفت ولی خداروشکر الان سالم هستن.(رفت)
همه از حرف اون دکتر خوش حال شدن و جونگ کوک هم حالش بهتر شده بود.
چند روز بعد:
جیمین این چند روز سرکار نرفته بود و امروز قرار بود همه دور هم جمع بشن.
میگم بچه ها چطورا جرئت حقیقت بازی کنیم؟هوم؟
_،~:آره خوبه
+،=:پس بزن بریم
بازی چند دست چرخید تا رسید به ا/ت و جونگ کوک ازش پرسید...
لطفا اگه خوشتون اومد لایک کنین❤
ویو جیمین: از دست جونگ کوک عصبی بودم هم ناراحت داشتم از خیابون رد میشدم که یهو یه ماشین با سرعت خیلی زیاد به سمتم اومد و فقط تنها چیزی که فهمیدم این بود که از عمد سرعتش زیاد و بعد همه چیز تاریک شد.
پایان فلش بک.
ویو جونگ کوک: با سرعت خیلی زیاد داشتم رانندگی میکردم و سه باری بود که از مرز تصادف رد شدیم.
چند مین بعد:
رسیدن و با عجله پیاده شدن.
ویو ا/ت: جونگ کوک داشت با استرس تموم اتاق ها رو میگشت من هم از ناراحتی داشتم نگاش میکردم که یهو به خودم اومدم و رفتم از منشی پرسیدم و گفت که بردنش اتاق عمل. با با ناراحتی رفتم به جونگ کوک که عین دیوونه ها داشت دنبالش میگشت گفتم و اون هم فقط با بغض نگام کرد انگار منتظر این بود که بغلش کنم.
چند مین بعد:
نشسته بودیم که یهو دکتر اومد.
+:آقای دکتر حالش خوبه؟ توروخدا بگین که حالش خوبه(با گریه)
د:ازش خیلی خون رفت ولی خداروشکر الان سالم هستن.(رفت)
همه از حرف اون دکتر خوش حال شدن و جونگ کوک هم حالش بهتر شده بود.
چند روز بعد:
جیمین این چند روز سرکار نرفته بود و امروز قرار بود همه دور هم جمع بشن.
میگم بچه ها چطورا جرئت حقیقت بازی کنیم؟هوم؟
_،~:آره خوبه
+،=:پس بزن بریم
بازی چند دست چرخید تا رسید به ا/ت و جونگ کوک ازش پرسید...
لطفا اگه خوشتون اومد لایک کنین❤
۳.۵k
۲۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.