وانشات مایکی پارت ۲
های کیوتام
ممنونم از اون چند نفری که حمایت کردن و همچنین از کسایی که اصلاً حمایت نکردند✨️
خواهران و برادران گرامی پست قبل 1.6k ویو خورده بود ولی تعداد کمی حمایت کردن.
وقتی سناریو رو میخونید اگه خوشتون اومد لایک کنید و پیام بذارید.
خوب میریم که شروع کنیم
__________________________
از زبان نویسنده یعنی بنده:یک دفعه سر ا/ت گیج خورد و خورد زمین.
ا/ت:نمیدونم چی شد یه دفعه چشمم سیاهی رفت و خوردم زمین.
دراکن:مایکی کمک کن باید ببریمش بیمارستان این دختر چرا اینطوری شد.
مایکی:چه میدونم یه دفعه اینطوری شد. دیگه و بله مایکی و دراکن شما رو بردم بیمارستان بله شما🫵🏻🥹
نویسنده: کاملا فیلم هندی شد😅
پرش زمانی بیمارستان بعد از به هوش آمدن ا/ت
نویسنده:چشم های ا/ت کم کم باز شد و یکدفعه مایکی و دراکن رو دید ۳متر پرید هوا
ا/ت:من کجام اینجا کجاست؟اسم شما ها چی هست؟
دراکن : آروم باش اسم من دراکن هست تو پارک از سرت خون آمد و بیهوش شدی خراش عمیقی سمت موهات هست بخیه خورده نباید زیاد تکون بخوری.
مایکی: اسم من هم مایکی هست رئيس توکیو مانجی یا همون تومان چرا بدنت کبود و پر زخم هست؟ کی این بلا رو سرت اورده؟اسمت چی هست؟
ا/ت:من ا/ت هستم. از شما ممنونم که من رو به بیمارستان آوردید ببخشید که شما رو زحمت انداختم.
با این که ا/ت از دست پدر و مادرش اصبانی بود گفت: مایکی-کون من حالم خوبه چیزی نیست.
مایکی پرید بغل ا/ت و گفت:من که میدونم تو خیلی ناراحت هستی به من بگو چی شده بعدش هم من رو مایکی صدا کن.
دراکن:خجالت بکش مایکی از تو بغلش بیا بیرون.
ا/ت:من حالم خوبه مایکی مشکلی نیست.
مایکی یکم محکم تر بغل کرد گفت تا نگی ولت نمیکنم.
دراکن در ذهن: معلوم نیست این مایکی داره چه گوهی میخوره.
در این ما بین پرستار بیچاره آمد داخل که ببینه سرم ا/ت تموم شده که بکنه که با این صحنه مواجه شد و با نگاه وات دفاک هر سه تاشون رو نگاه میکرد
وگفت: های تو پسر از بغل اش بیا بیرون سوزن سرم تودستش بشکنه خونش به کردن تو هست من هیچ مسئولیتی قبول نمیکنم و بعد رفت.
مایکی: منتظر جواب شما بانوی بزرگ وار هستم.
ا/ت با این که بغض کرده بود ماجرا رو تعریف کرد و بعد اش گریه کرد.
مایکی و دراکن هم ناراحت شدن مایکی هم دوباره ا/ت رو بغل کرد و دل داریش داد.
بعد از این که ا/ت مرخص شد مایکی گفت حالا میخای بر گردی خونتون؟
ا/ت:نه من اونجا نمیمونم من قبلا تو سازمان اژدهای سیاه کار میکردم برای همین اگه درخواست کمک کنم اونا به من کمک میکنن.
وقت چنتا وسیله رو باید از داخل خونه بردارم.
مایکی و دراکن دهنشون وا مونده بود
(بچه ها یه توضیح بدم سازمان اژدهای سیاه یه سپاه هست که به مردم مبارزه با صلاح سرد و گرم و رزمی رو یاد میده و دانش آموزان داخل مسابقه شرکت میکنند و باید ببرن در این صورت تمام خرج و مخارج زندگی دانش اموز با سازمان هست)
مایکی با اخم سمت دراکن: هی کن چین تو به من گفتی که دخترا هر ماه ضیف میشن این دختر که داخل سازمان اژدهای سیاه کار میکنه؟؟
ا/ت با نگاه مرگ بار دراکن رو نگاه میکرد
دراکن که حول کرده بود که چه جوری یه بهانه جور بکنه گفت: مایکی من کار دارم فعلا خدا حافظ خودت یه کاری بکن و خندید و فرار کرد
مایکی: کن چین وایسا وایسا ببینم
ا/ت نگاه میکرد و میخندید
مایکی:من فک میکنم تا او به سازمان اطلاع بدی طول میکشه پس بیا خونه ما من همرات میام تا وسایلت رو برداری.
ا/ت:مایکی تو خودت خوانواده داری من مزاحمت ایجاد میکنم.
مایکی :نه بیا خونه ما من یه خواهر دارم که خونه هست میتونی باهاش دوست بشی.
ا/ت: باشه من باید برم وسایل رو جم کنم.
دوتایی رفتن سمت خونه ا/ت
ا/ت: تو بیرون بمون مایکی من وسایلم رو جم میکنم میام دنبالت
مایکی: باشه
نویسنده: ا/ت وقتی وارد خونه شد از این میترسید که دوباره مادرش با او بگیره دعوا
از شانس بدی که داشت مادرش دوباره با اون به خاطر دیر اومدن گرفت دعوا
(علامت مادر+ مایکی× ا/ت÷)
+هوی نفله چرا این قدر دید آمدی خونه
÷بیرون بودم دیگه
+وقتی این سیگار رو رو دستت گذاشتم دیگه زبون درازی نمیکنی
÷ولم کن ننننننههههههه
×ا/ت رو ولش کنید
+تو دیگه کی هستی
×مالک اون فرشته
÷(با گریه)مایکی از این جا برو
×میرم ولی با هم میریم
پدر ا/ت آمد گفت:به نفع خودت هست که بری
×اگه نرم چی میشه؟
پدر ا/ت: این طوری میشه
دستش رو مشت کرد که مایکی رو بزنه ولی مایکی با یه لگد پرتش کرد اون ور خونه
مایکی: من به شما اخطار داد بودم ا/ت سریع وسایلت رو جمع کن بریم
ا/ت سریع وسایلاش رو جم کرد و .........
______________________________
لایک و کامنت یادتون نره😉✨️🌹
ممنونم از اون چند نفری که حمایت کردن و همچنین از کسایی که اصلاً حمایت نکردند✨️
خواهران و برادران گرامی پست قبل 1.6k ویو خورده بود ولی تعداد کمی حمایت کردن.
وقتی سناریو رو میخونید اگه خوشتون اومد لایک کنید و پیام بذارید.
خوب میریم که شروع کنیم
__________________________
از زبان نویسنده یعنی بنده:یک دفعه سر ا/ت گیج خورد و خورد زمین.
ا/ت:نمیدونم چی شد یه دفعه چشمم سیاهی رفت و خوردم زمین.
دراکن:مایکی کمک کن باید ببریمش بیمارستان این دختر چرا اینطوری شد.
مایکی:چه میدونم یه دفعه اینطوری شد. دیگه و بله مایکی و دراکن شما رو بردم بیمارستان بله شما🫵🏻🥹
نویسنده: کاملا فیلم هندی شد😅
پرش زمانی بیمارستان بعد از به هوش آمدن ا/ت
نویسنده:چشم های ا/ت کم کم باز شد و یکدفعه مایکی و دراکن رو دید ۳متر پرید هوا
ا/ت:من کجام اینجا کجاست؟اسم شما ها چی هست؟
دراکن : آروم باش اسم من دراکن هست تو پارک از سرت خون آمد و بیهوش شدی خراش عمیقی سمت موهات هست بخیه خورده نباید زیاد تکون بخوری.
مایکی: اسم من هم مایکی هست رئيس توکیو مانجی یا همون تومان چرا بدنت کبود و پر زخم هست؟ کی این بلا رو سرت اورده؟اسمت چی هست؟
ا/ت:من ا/ت هستم. از شما ممنونم که من رو به بیمارستان آوردید ببخشید که شما رو زحمت انداختم.
با این که ا/ت از دست پدر و مادرش اصبانی بود گفت: مایکی-کون من حالم خوبه چیزی نیست.
مایکی پرید بغل ا/ت و گفت:من که میدونم تو خیلی ناراحت هستی به من بگو چی شده بعدش هم من رو مایکی صدا کن.
دراکن:خجالت بکش مایکی از تو بغلش بیا بیرون.
ا/ت:من حالم خوبه مایکی مشکلی نیست.
مایکی یکم محکم تر بغل کرد گفت تا نگی ولت نمیکنم.
دراکن در ذهن: معلوم نیست این مایکی داره چه گوهی میخوره.
در این ما بین پرستار بیچاره آمد داخل که ببینه سرم ا/ت تموم شده که بکنه که با این صحنه مواجه شد و با نگاه وات دفاک هر سه تاشون رو نگاه میکرد
وگفت: های تو پسر از بغل اش بیا بیرون سوزن سرم تودستش بشکنه خونش به کردن تو هست من هیچ مسئولیتی قبول نمیکنم و بعد رفت.
مایکی: منتظر جواب شما بانوی بزرگ وار هستم.
ا/ت با این که بغض کرده بود ماجرا رو تعریف کرد و بعد اش گریه کرد.
مایکی و دراکن هم ناراحت شدن مایکی هم دوباره ا/ت رو بغل کرد و دل داریش داد.
بعد از این که ا/ت مرخص شد مایکی گفت حالا میخای بر گردی خونتون؟
ا/ت:نه من اونجا نمیمونم من قبلا تو سازمان اژدهای سیاه کار میکردم برای همین اگه درخواست کمک کنم اونا به من کمک میکنن.
وقت چنتا وسیله رو باید از داخل خونه بردارم.
مایکی و دراکن دهنشون وا مونده بود
(بچه ها یه توضیح بدم سازمان اژدهای سیاه یه سپاه هست که به مردم مبارزه با صلاح سرد و گرم و رزمی رو یاد میده و دانش آموزان داخل مسابقه شرکت میکنند و باید ببرن در این صورت تمام خرج و مخارج زندگی دانش اموز با سازمان هست)
مایکی با اخم سمت دراکن: هی کن چین تو به من گفتی که دخترا هر ماه ضیف میشن این دختر که داخل سازمان اژدهای سیاه کار میکنه؟؟
ا/ت با نگاه مرگ بار دراکن رو نگاه میکرد
دراکن که حول کرده بود که چه جوری یه بهانه جور بکنه گفت: مایکی من کار دارم فعلا خدا حافظ خودت یه کاری بکن و خندید و فرار کرد
مایکی: کن چین وایسا وایسا ببینم
ا/ت نگاه میکرد و میخندید
مایکی:من فک میکنم تا او به سازمان اطلاع بدی طول میکشه پس بیا خونه ما من همرات میام تا وسایلت رو برداری.
ا/ت:مایکی تو خودت خوانواده داری من مزاحمت ایجاد میکنم.
مایکی :نه بیا خونه ما من یه خواهر دارم که خونه هست میتونی باهاش دوست بشی.
ا/ت: باشه من باید برم وسایل رو جم کنم.
دوتایی رفتن سمت خونه ا/ت
ا/ت: تو بیرون بمون مایکی من وسایلم رو جم میکنم میام دنبالت
مایکی: باشه
نویسنده: ا/ت وقتی وارد خونه شد از این میترسید که دوباره مادرش با او بگیره دعوا
از شانس بدی که داشت مادرش دوباره با اون به خاطر دیر اومدن گرفت دعوا
(علامت مادر+ مایکی× ا/ت÷)
+هوی نفله چرا این قدر دید آمدی خونه
÷بیرون بودم دیگه
+وقتی این سیگار رو رو دستت گذاشتم دیگه زبون درازی نمیکنی
÷ولم کن ننننننههههههه
×ا/ت رو ولش کنید
+تو دیگه کی هستی
×مالک اون فرشته
÷(با گریه)مایکی از این جا برو
×میرم ولی با هم میریم
پدر ا/ت آمد گفت:به نفع خودت هست که بری
×اگه نرم چی میشه؟
پدر ا/ت: این طوری میشه
دستش رو مشت کرد که مایکی رو بزنه ولی مایکی با یه لگد پرتش کرد اون ور خونه
مایکی: من به شما اخطار داد بودم ا/ت سریع وسایلت رو جمع کن بریم
ا/ت سریع وسایلاش رو جم کرد و .........
______________________________
لایک و کامنت یادتون نره😉✨️🌹
۱۷.۱k
۱۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.