توکیو پارت ۳۰
توکیو پارت ۳۰
از دید میکو
میکو :خب حالا برو سر میز غذا تا مایکی بیدار کنم
چیفو : باشه منتظرتم
من رفتم سمت اتاق مایکی ولی حدس بزنین چی تو دستم بود خب ببینید
رفتم تو اتاقش با یه ملاقه زدم رو ماهیتابه و به محض نشستنش یه پارچ آب ریختم روش
مایکی : چی شد کی بود اههههههههه میکووووووووووووووووووووووو( یه اربده)
خب چیکار کنم کرم داشتم
ولی جر خوردن از خنده
میکو : کرم خیلی خوبی بود پاشو صبحونه امادس
مایکی : الان میام
در ذهن چیفو
یعنی ماهیتابه پارچ ابو برای چی میخواست بیچاره مایکی
میکو اومد
چیفو : اونا رو برای چی بردی مایکی چرا داد زد و چرا پارچ خالیه
میکو : اوه اون ( یه نیشخند ) هیچی بیدارش کردم
چیفو در ذهن
باید به تاکه بگم یه نگاهی به آینده بندازه که قراره بد بخت شم
چیفو : آها
بعد خوردن صبحونه
میکو : به بقیه بگم بریم ساحل
مایکی : آخ جوننننننننننننن
چیفو : باشه
میکو دوباره به میتسو ،هاکای،یزوها،انگری،اسمایلی،هینا ،تاکه،کازو ، دراکن زنگ زد و قبول کردن
همه راه افتادن (ومثل انیمه بنزین موتور مایکی تموم شد )
میکو : مایکی من میبرمش
مایکی : حواست بهش باشه میدونی که دیگه شین بهم دادش
میکو : باشه
بعد راه افتادم داشتم میرفتم که چندتا پسر جلوم سبز شدن تقریبا هر کدوم هم قد همون درازه کی بورد آها هانما ( ببخشید برای هانما )
میکو : هوی شما نردبونا سر راهیم برین اونور
یکی از پسرا : اگه نریم چی خانوم کوچولو
میکو : امتحانش مجانیه
یکی از پسرا : بیا ببینم کوتوله
یه لگو بهش زدم ولی گرفتش کلا نردبونا انگار استخوناشون یه چیز دیگس
بعد دوتاشون دستامو گرفتن و منو چسبوندن به دیوار
پسر سوم : کوتوله ی قوی هستیولی اینجا دیگه کسی کمکت نمیکنه
میکو : برو اون ور گمشو
داشت میومد نزدیکم دستشو روی شونه ام گذاشت که یهو
از دید میکو
میکو :خب حالا برو سر میز غذا تا مایکی بیدار کنم
چیفو : باشه منتظرتم
من رفتم سمت اتاق مایکی ولی حدس بزنین چی تو دستم بود خب ببینید
رفتم تو اتاقش با یه ملاقه زدم رو ماهیتابه و به محض نشستنش یه پارچ آب ریختم روش
مایکی : چی شد کی بود اههههههههه میکووووووووووووووووووووووو( یه اربده)
خب چیکار کنم کرم داشتم
ولی جر خوردن از خنده
میکو : کرم خیلی خوبی بود پاشو صبحونه امادس
مایکی : الان میام
در ذهن چیفو
یعنی ماهیتابه پارچ ابو برای چی میخواست بیچاره مایکی
میکو اومد
چیفو : اونا رو برای چی بردی مایکی چرا داد زد و چرا پارچ خالیه
میکو : اوه اون ( یه نیشخند ) هیچی بیدارش کردم
چیفو در ذهن
باید به تاکه بگم یه نگاهی به آینده بندازه که قراره بد بخت شم
چیفو : آها
بعد خوردن صبحونه
میکو : به بقیه بگم بریم ساحل
مایکی : آخ جوننننننننننننن
چیفو : باشه
میکو دوباره به میتسو ،هاکای،یزوها،انگری،اسمایلی،هینا ،تاکه،کازو ، دراکن زنگ زد و قبول کردن
همه راه افتادن (ومثل انیمه بنزین موتور مایکی تموم شد )
میکو : مایکی من میبرمش
مایکی : حواست بهش باشه میدونی که دیگه شین بهم دادش
میکو : باشه
بعد راه افتادم داشتم میرفتم که چندتا پسر جلوم سبز شدن تقریبا هر کدوم هم قد همون درازه کی بورد آها هانما ( ببخشید برای هانما )
میکو : هوی شما نردبونا سر راهیم برین اونور
یکی از پسرا : اگه نریم چی خانوم کوچولو
میکو : امتحانش مجانیه
یکی از پسرا : بیا ببینم کوتوله
یه لگو بهش زدم ولی گرفتش کلا نردبونا انگار استخوناشون یه چیز دیگس
بعد دوتاشون دستامو گرفتن و منو چسبوندن به دیوار
پسر سوم : کوتوله ی قوی هستیولی اینجا دیگه کسی کمکت نمیکنه
میکو : برو اون ور گمشو
داشت میومد نزدیکم دستشو روی شونه ام گذاشت که یهو
۶.۱k
۰۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.