ستاره ی قرمز من پارت ۱۷
ستاره ی قرمز من پارت ۱۷
از دید میکو
رفتم و چویا رو بغل کردم
میکو : دلم .....دلم برات تنگ شده بود ۸ ماه .....۸ ماهه تموم ندیدمت دیگه نمیزارم بری
یهو حس کردم چویا هم بغلم کرد
چویا =هم رنگ موهاش شده
چویا : م.....منم
وقتی اینو شنیدم خیلی خوش حال بودم از بغلش بیرون اومدم و داشتیم میرفتیم خونه
توی راه
چویا : خب حالا عضو سازمانی هم شدی
میکو : آره آژانس کارآگاهان مصلح
چویا : آها پس اینطوری با دازای آشنا شدی
میکو : نه
چویا : پس چطوری
میکو : دازای میخواست خودکشی کنه نتونستم به موقع بگیرمش پرید توی آب منم پریدم و آوردنش بالا
چویا : آها بعدم عضو آژانس شدی
میکو : آره
چویا =هم رنگ موهاش
چویا : ...ف...فردا یه جشنوارس ....
میشه .....باهام بیای
میکو : ح.....حتما ولی الان باید برم وگرنه دازای منو میکشه
( الان ساعت ۱ شبه مافیا ساعت ۱۲ تعطیل میکنه )
چویا : فردا میبینمت
بعد رفتم
فردا شب ( عکس لباس میکو رو پارت بعد میزارم و اونجا جنوارش توی زمستونه )
اما ه شدم خیلی هیجان دارمممممممم
از دید میکو
رفتم و چویا رو بغل کردم
میکو : دلم .....دلم برات تنگ شده بود ۸ ماه .....۸ ماهه تموم ندیدمت دیگه نمیزارم بری
یهو حس کردم چویا هم بغلم کرد
چویا =هم رنگ موهاش شده
چویا : م.....منم
وقتی اینو شنیدم خیلی خوش حال بودم از بغلش بیرون اومدم و داشتیم میرفتیم خونه
توی راه
چویا : خب حالا عضو سازمانی هم شدی
میکو : آره آژانس کارآگاهان مصلح
چویا : آها پس اینطوری با دازای آشنا شدی
میکو : نه
چویا : پس چطوری
میکو : دازای میخواست خودکشی کنه نتونستم به موقع بگیرمش پرید توی آب منم پریدم و آوردنش بالا
چویا : آها بعدم عضو آژانس شدی
میکو : آره
چویا =هم رنگ موهاش
چویا : ...ف...فردا یه جشنوارس ....
میشه .....باهام بیای
میکو : ح.....حتما ولی الان باید برم وگرنه دازای منو میکشه
( الان ساعت ۱ شبه مافیا ساعت ۱۲ تعطیل میکنه )
چویا : فردا میبینمت
بعد رفتم
فردا شب ( عکس لباس میکو رو پارت بعد میزارم و اونجا جنوارش توی زمستونه )
اما ه شدم خیلی هیجان دارمممممممم
۱۱.۰k
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.