PART 17
وقتی فقط با دوستات رفته بودی اما...
ارباب بردتم یه اتاق خییل ترسناک حدسم درست بود اتاق شکنجه بود منو خوابوند رو تخت پ دست و پاهامو با طناب به تاج تخت بست
راستش خیلی ترسیدم یهو دیدم یه میله برداشت و گذاشت کنار شومینه و بعد چند مین برداشتش و گذاشتش روی دستام
ا/ت: ایییییژیژ ارباب خواهششششششش شمیکنم درد میکنه
1ساعت بعد
دیکه تهیونگ خسته شده بود از موهام گرفت و پرت کرد بیرون واقعا جون نداشتم پاشم پس همونجا موندم و سیاهی»
ویو کوک
راستش صدا جیغ شنیدم منبع صدا رو دنبال کردم که رسیدم به پله صدا از اتاق شکنجه میومد از پله ها رقتم بالا
و دیدم یه جسم کوچولویی جلو در افتاده
بلدنش کردم و دیدم همون دخترس فک کنم اسمش ا/ت بود
براید استایل بغلش کردم و بردم اتاقش و اجوما رو صدا کردم تا بیاد و زخم هاشو پانسمان کنه
و رفتم پیش تهیونگ
دیدم خوابیده
رقتم و روش پتو کشیدم منم خسته بودم پس رفتم بخوابم
زمان: صبح
ویو تهیونگ
با سر درد بدی از خواب بیدار شدم دیدم تو اتاقمم پاشدم رفتم بیرون که کوکو دیدم
کوک: داداش قرار بود نرمش کنی مثلا گند زدی که
تهیونگ: یادم نمیاد چی کار کردم
کوک: زدی دحتره رو نابود کردی.... یه جای سفید و سالم تو بدنش نبود
تهیونگ: اوفف پس ریدم
کوک: اره بدجور داداش
تهیونگ: خب الان چی کار کنم
کوک: فقط یه راه داری بیا تا بهت بگم
پرش به صبحانه
دیدم اجوما صبحانمونو اورد
کوک: حالش خوبه؟؟
اجوما: نمیدونم ولی از اون موقع نیومده پایین
تهیونگ: باشه
کوک: من میرم بهش سر میزنم
ویو کوک
رفتم دم در اتاقش در زدم باز نکرد برای بار دوم در زدم باز نکرد پس درو باز کردم و با جسم بی جونش تو وسط اتاق مواجه شدم
سریع براید استایل بغلش مردم و داد زدم
کوک: هیونگگگگگ بیا پاییییننننن سریعععععع
تهیونگ سریع اومد پایین و با جسم بی جون ا/ت تو بغل کوک مواجه شدم
تهیونگ: اوکی الان میارم
تهیونک میره و سریع یه ماشین میاره و کوک ا/ت رو میزاره پشت و خودش میشینه پشت فرمون و تهیونگ میشه پشت پیش ا/ت
پرش به بیمارستان
: عهه اوپاااااااا
و خماری🫶🏻
خوابم میادددددد ولی باید یه پارت دیگم بنویسمم
شرط♡
فالو: 5
لایک: 12
چقدر ادمین خوبی دارید🫡🫡
ارباب بردتم یه اتاق خییل ترسناک حدسم درست بود اتاق شکنجه بود منو خوابوند رو تخت پ دست و پاهامو با طناب به تاج تخت بست
راستش خیلی ترسیدم یهو دیدم یه میله برداشت و گذاشت کنار شومینه و بعد چند مین برداشتش و گذاشتش روی دستام
ا/ت: ایییییژیژ ارباب خواهششششششش شمیکنم درد میکنه
1ساعت بعد
دیکه تهیونگ خسته شده بود از موهام گرفت و پرت کرد بیرون واقعا جون نداشتم پاشم پس همونجا موندم و سیاهی»
ویو کوک
راستش صدا جیغ شنیدم منبع صدا رو دنبال کردم که رسیدم به پله صدا از اتاق شکنجه میومد از پله ها رقتم بالا
و دیدم یه جسم کوچولویی جلو در افتاده
بلدنش کردم و دیدم همون دخترس فک کنم اسمش ا/ت بود
براید استایل بغلش کردم و بردم اتاقش و اجوما رو صدا کردم تا بیاد و زخم هاشو پانسمان کنه
و رفتم پیش تهیونگ
دیدم خوابیده
رقتم و روش پتو کشیدم منم خسته بودم پس رفتم بخوابم
زمان: صبح
ویو تهیونگ
با سر درد بدی از خواب بیدار شدم دیدم تو اتاقمم پاشدم رفتم بیرون که کوکو دیدم
کوک: داداش قرار بود نرمش کنی مثلا گند زدی که
تهیونگ: یادم نمیاد چی کار کردم
کوک: زدی دحتره رو نابود کردی.... یه جای سفید و سالم تو بدنش نبود
تهیونگ: اوفف پس ریدم
کوک: اره بدجور داداش
تهیونگ: خب الان چی کار کنم
کوک: فقط یه راه داری بیا تا بهت بگم
پرش به صبحانه
دیدم اجوما صبحانمونو اورد
کوک: حالش خوبه؟؟
اجوما: نمیدونم ولی از اون موقع نیومده پایین
تهیونگ: باشه
کوک: من میرم بهش سر میزنم
ویو کوک
رفتم دم در اتاقش در زدم باز نکرد برای بار دوم در زدم باز نکرد پس درو باز کردم و با جسم بی جونش تو وسط اتاق مواجه شدم
سریع براید استایل بغلش مردم و داد زدم
کوک: هیونگگگگگ بیا پاییییننننن سریعععععع
تهیونگ سریع اومد پایین و با جسم بی جون ا/ت تو بغل کوک مواجه شدم
تهیونگ: اوکی الان میارم
تهیونک میره و سریع یه ماشین میاره و کوک ا/ت رو میزاره پشت و خودش میشینه پشت فرمون و تهیونگ میشه پشت پیش ا/ت
پرش به بیمارستان
: عهه اوپاااااااا
و خماری🫶🏻
خوابم میادددددد ولی باید یه پارت دیگم بنویسمم
شرط♡
فالو: 5
لایک: 12
چقدر ادمین خوبی دارید🫡🫡
۱۷.۶k
۲۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.