『𝖕𝖆𝖗𝖙18』 امیدوارم دوست داشته باشید 😊
بیشتر از هرچیزی مشغول با اون خرگوش کوچولو زیبا بود کاری از این نداشت
از اون طرف هم نیست توی حیاط عمارت رو دوست داشت
جیمین:میتونم بشینم
با صدای جیمین سرش رو بالا اورد با خنده رضایتش رو اعلام کرد
جیمین رو به روش نشست و دست نوازش واری به خرگوش کشید ،خرگوش کوچولو هم که انگار از جیمین خوشش اومده بود به سمتش رفت
جیمین:میشه یکم حرف بزنیم
بورام:حتما
جیمین:میخوام یکم از جونگ کوک برات بگم
بورام:اتفاقا کنجکاوم دربارهاش
جیمین:توی 13سالگیش به روسیه فرستاده شد ، روسیه بهترین مرکز تربیت قاتلا و جاسوس هاست اون سال 200بچه دیگه هم همراه جونگ کوک به اونجا فرستاده شد که همسن جونگ کوک بودن تهیونگ هم همراهش فرستاده شد از اون 200بچه جونگ کوک و تهیونگ به همراه 100به همراه صد نفر زنده موندن و نزدیک به 100تا دیگه زنده نموندن
بورام:حتما ضربه بدی خورده درسته؟
جیمین:این کلمات حتی یک درصد از حالی که داشته رو هم توصیف نمیکنه وقتی برگشت تنها امید این بود که مادر و پدرش زخمای روحش رو درمان کنن
بورام:خب؟
جیمین:وقتی برگشت پدر و مادری در کار نبود و از اونا فقط یه قبر مونده بود
بورام:خدای من
با خودش زمزمه کرد
جیمین:جونگ کوک به جنون رسید، با ثروتی که براش از پدرش مونده بود باند خودش و ساخت و روز به روز قدرتمند تر شد روز به روز بی رحم تر شد و کشتن براش مثل آب خوردن شد، تمام خانواده پدریش و مادریش و قتل عام کرد
بورام:همه؟
جیمین:همه، من از همون اول به جونگ کوک خدمت کردم و بهش وفادارم
مکثی کرد
جیمین:میدونم حرف درستی نیست اما میتونم ببینم جونگ کوک دوست داره و تو هعی پسش میزنی
بورام خواست حرفی بزنه اما جیمین شروع کرد
جیمین:میدونم میدونم هیچ چیزی حتی گذشته اش کار دیشبش رو جبران نمیکنه
بورام ساکت نگاهش رو به خرگوشی که توی بغل جیمین بود داد
جیمین:ازت خواهش میکنم بورام، خواهش میکنم بهش فرصت بده
جونگ کوک عاشقه اما عاشقی بلد نیست
بورام:اگه من این فرصت و بهش بدم و اون بفهمه که حسش به من اشتباه بوده چی؟ اون وقت من با بدن دست خوده ام چکار کنم جیمین شی؟
جیمین:من.. من نمیدونم بورام فقط میدونم اگر حسی جونگ کوک اشتباه باشه که نیست اون وقت قول میدم وقتی از اینجا رفتی تا هرزمانی که خواستی تأمینیت کنم
بورام:این جواب من نبود، تکلیف تجاوزی که به من شده چی؟
جیمین:بهت نمیاد اینقدر ضعیف باشی
نگاهش رو در دزدید و جیمین فهمید که داره بهانه میاره
اما یک لحظه بهش فکر کرد، اگه اینطوری جیمین میگفت میشد خوب بود
حداقل میتونست از نوع شروع کنه اما از دست جونگ کوک ناراحت بود حس بدی به بدن خودش داشت
اما اگه فرصتی به جونگ کوک میداد و جونگ احساسش نسبت بهش عوض میشد همچی اوکی میشد
جیمین:بورام چکارمیکنی؟
بورام:قبول اما از کجا معلوم زیر قولت نزنی
جیمین:وقتی به سن قانونیت برسی امضات ثبت میشه اون وقت یه قرارداد مینویسم و هردو امضاش میکنیم
دستش رو جلو برد
جیمین:قبوله؟
بورام:قبوله
با لبخند پیشنهاد جیمین رو قبول کرد
(من ضعیف نیستم از نو شروع میکنم)
***
با خوردن حجم زیادی مو به صورتش چشماش رو باز کرد با خرگوش بورام روی سینه اش مواجه شد
خمیازه ی کیشد و خرگوش رو توی دستش گرفت در حالی که جونگ کوک با دوتا دستش گرفته بود اما اندازه دستش بود
کوک:صاحبت کو؟
بورام:چشمای کورت رو باز کن میبینی
نگاهش رو به بورام که در حال ورق زدن پرونده ها بود داد
کوک:فکرنمیکنی کاری که میکنی فضولیه؟
بورام:نوچ
جونگ کوک سری تکون داد و خرگوش رو زمین گذاشت به بورام رفت
پشت قرار گرفت و جسم کوچولوش رو توی بغلش گم کرد و بوسه آرومی به گردنش زد
چونه اش رو روی شونه بورام گذاشت و به اسم پرنده ها چشم دوخت
پرونده مال محموله دوسال پیش بود که
پاکستان فرستاده شده بود
کوک:الان از این چیزی میفهمی؟
بورام:به تو چه
چشمی چرخوند و دستش رو روی شکم نرم بورام قفل کرد
یکی از دست هاش زیر لباش بورام برد و پوست نرمش رو نوازش کرد
بورام سعی کرد اهمیتی و واکنشی نشون نده، جونگ کوک بورام بیشتر به خودش چسبوند
بی توجه به هرچیزی شروع به بوسه های خیسی روی گردن زخمیه بورام گذاشت
گردن زخمیش نشون دهنده شب گذشتشون بود، شبی که جونگ کوک اون رو مال خودش کرده بود
بورام پرنده رو بست و سرجاش گذاشت و دستش رو روی دست جونگ کوک که زیر لباسش بود گذاشت
بورام:یه فرصت بهت میدم
جونگ کوک دست از بوسه کردن گردن خوش بوی همسر برداشت
کوک:چی؟
بورام:بهت یه فرصت میدم تا از اول شروع کنیم
کوک:اون وقت چرا همچنین فرصتی میدی؟
بورام:ناراحتی حرفمو پس میگیرم
کوک:نه نه، اوکی
جونگ کوک به تعجبش اهمیت نداد چون گذشته اش دردناکش اینقدر ناراحتش کرده بود که الان فقط وجود همسرش رو بخواد
..........
🤍 ⚜ 💜
از اون طرف هم نیست توی حیاط عمارت رو دوست داشت
جیمین:میتونم بشینم
با صدای جیمین سرش رو بالا اورد با خنده رضایتش رو اعلام کرد
جیمین رو به روش نشست و دست نوازش واری به خرگوش کشید ،خرگوش کوچولو هم که انگار از جیمین خوشش اومده بود به سمتش رفت
جیمین:میشه یکم حرف بزنیم
بورام:حتما
جیمین:میخوام یکم از جونگ کوک برات بگم
بورام:اتفاقا کنجکاوم دربارهاش
جیمین:توی 13سالگیش به روسیه فرستاده شد ، روسیه بهترین مرکز تربیت قاتلا و جاسوس هاست اون سال 200بچه دیگه هم همراه جونگ کوک به اونجا فرستاده شد که همسن جونگ کوک بودن تهیونگ هم همراهش فرستاده شد از اون 200بچه جونگ کوک و تهیونگ به همراه 100به همراه صد نفر زنده موندن و نزدیک به 100تا دیگه زنده نموندن
بورام:حتما ضربه بدی خورده درسته؟
جیمین:این کلمات حتی یک درصد از حالی که داشته رو هم توصیف نمیکنه وقتی برگشت تنها امید این بود که مادر و پدرش زخمای روحش رو درمان کنن
بورام:خب؟
جیمین:وقتی برگشت پدر و مادری در کار نبود و از اونا فقط یه قبر مونده بود
بورام:خدای من
با خودش زمزمه کرد
جیمین:جونگ کوک به جنون رسید، با ثروتی که براش از پدرش مونده بود باند خودش و ساخت و روز به روز قدرتمند تر شد روز به روز بی رحم تر شد و کشتن براش مثل آب خوردن شد، تمام خانواده پدریش و مادریش و قتل عام کرد
بورام:همه؟
جیمین:همه، من از همون اول به جونگ کوک خدمت کردم و بهش وفادارم
مکثی کرد
جیمین:میدونم حرف درستی نیست اما میتونم ببینم جونگ کوک دوست داره و تو هعی پسش میزنی
بورام خواست حرفی بزنه اما جیمین شروع کرد
جیمین:میدونم میدونم هیچ چیزی حتی گذشته اش کار دیشبش رو جبران نمیکنه
بورام ساکت نگاهش رو به خرگوشی که توی بغل جیمین بود داد
جیمین:ازت خواهش میکنم بورام، خواهش میکنم بهش فرصت بده
جونگ کوک عاشقه اما عاشقی بلد نیست
بورام:اگه من این فرصت و بهش بدم و اون بفهمه که حسش به من اشتباه بوده چی؟ اون وقت من با بدن دست خوده ام چکار کنم جیمین شی؟
جیمین:من.. من نمیدونم بورام فقط میدونم اگر حسی جونگ کوک اشتباه باشه که نیست اون وقت قول میدم وقتی از اینجا رفتی تا هرزمانی که خواستی تأمینیت کنم
بورام:این جواب من نبود، تکلیف تجاوزی که به من شده چی؟
جیمین:بهت نمیاد اینقدر ضعیف باشی
نگاهش رو در دزدید و جیمین فهمید که داره بهانه میاره
اما یک لحظه بهش فکر کرد، اگه اینطوری جیمین میگفت میشد خوب بود
حداقل میتونست از نوع شروع کنه اما از دست جونگ کوک ناراحت بود حس بدی به بدن خودش داشت
اما اگه فرصتی به جونگ کوک میداد و جونگ احساسش نسبت بهش عوض میشد همچی اوکی میشد
جیمین:بورام چکارمیکنی؟
بورام:قبول اما از کجا معلوم زیر قولت نزنی
جیمین:وقتی به سن قانونیت برسی امضات ثبت میشه اون وقت یه قرارداد مینویسم و هردو امضاش میکنیم
دستش رو جلو برد
جیمین:قبوله؟
بورام:قبوله
با لبخند پیشنهاد جیمین رو قبول کرد
(من ضعیف نیستم از نو شروع میکنم)
***
با خوردن حجم زیادی مو به صورتش چشماش رو باز کرد با خرگوش بورام روی سینه اش مواجه شد
خمیازه ی کیشد و خرگوش رو توی دستش گرفت در حالی که جونگ کوک با دوتا دستش گرفته بود اما اندازه دستش بود
کوک:صاحبت کو؟
بورام:چشمای کورت رو باز کن میبینی
نگاهش رو به بورام که در حال ورق زدن پرونده ها بود داد
کوک:فکرنمیکنی کاری که میکنی فضولیه؟
بورام:نوچ
جونگ کوک سری تکون داد و خرگوش رو زمین گذاشت به بورام رفت
پشت قرار گرفت و جسم کوچولوش رو توی بغلش گم کرد و بوسه آرومی به گردنش زد
چونه اش رو روی شونه بورام گذاشت و به اسم پرنده ها چشم دوخت
پرونده مال محموله دوسال پیش بود که
پاکستان فرستاده شده بود
کوک:الان از این چیزی میفهمی؟
بورام:به تو چه
چشمی چرخوند و دستش رو روی شکم نرم بورام قفل کرد
یکی از دست هاش زیر لباش بورام برد و پوست نرمش رو نوازش کرد
بورام سعی کرد اهمیتی و واکنشی نشون نده، جونگ کوک بورام بیشتر به خودش چسبوند
بی توجه به هرچیزی شروع به بوسه های خیسی روی گردن زخمیه بورام گذاشت
گردن زخمیش نشون دهنده شب گذشتشون بود، شبی که جونگ کوک اون رو مال خودش کرده بود
بورام پرنده رو بست و سرجاش گذاشت و دستش رو روی دست جونگ کوک که زیر لباسش بود گذاشت
بورام:یه فرصت بهت میدم
جونگ کوک دست از بوسه کردن گردن خوش بوی همسر برداشت
کوک:چی؟
بورام:بهت یه فرصت میدم تا از اول شروع کنیم
کوک:اون وقت چرا همچنین فرصتی میدی؟
بورام:ناراحتی حرفمو پس میگیرم
کوک:نه نه، اوکی
جونگ کوک به تعجبش اهمیت نداد چون گذشته اش دردناکش اینقدر ناراحتش کرده بود که الان فقط وجود همسرش رو بخواد
..........
🤍 ⚜ 💜
۱۱۶.۸k
۳۰ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۴۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.