پارت ۸ رمان
پارت ۸ رمان
لیزگه: ... و دیگه چیز کنیم
ییعیت: ای بلا 😉
شب شد 🌃
یازگی و اونور، لیزگه و ییعیت، ملیس و رجب همه رفته بودن لب ساحل تخمه میشکستن
یازگی از اونور ناراحت بود و حرفی نمیزد
لیزگه: یازگی چیزی شده؟ چرا حرف نمیزنی؟ از وقتی که اومدیم حرف نزدی
یازگی: چیزی نیس😊😮💨😞
اونور یازگیو بغل میکنه اما یازگی نمیزاره و همه فهمیدن که یازگی از دست اونور ناراحته
اونور داشت فک میکرد که چطور میتونه دلشو به دست بیاره که یهو فکری به سرش زد به ییعیت و رجب گفت میشه بیاین ماشینم یه مشکلی داره رفتن
اونور: من میخوام با یازگی اشتی کنم و یه نقشه دارم
اونور نفشه رو بهشون گفت
رفتن پیش دخترا و نشستن
ملیس: ماشین خوب شد؟
رجب: آره درستش کردیم
ییعیت: بیا بریم بار
لیزگه: آره بیا بریم
همه بجز یازگی: بریم
یازگی: من نمیام میرم خونه
ملیس: باید بیای وگرنه منم نمیرم
یازگی مجبور شد قبول کنه و رفتن
حسابی نوشیدنی خورد و مست کردند
یهو یازگی که مست یود رفت تو بغل اونور نشست و از ل. ب بوسیدش داشتن همو میبوسیدن که صاحب بار گفت میخوایم بببندیمش دیر وقته
همه از بار اومدن بیرون و سوار ماشین شدن و رفتن خونه یازگی و اونور رفتن رو تخت و همو میبوسیدن و چیز میکردن🔞
خونه لیزگه و ییعیت هم رو تخت بودن و...(ادامه دارد)
پارت بعدی آجیم میزاره
https://wisgoon.com/lizgeeco
لیزگه: ... و دیگه چیز کنیم
ییعیت: ای بلا 😉
شب شد 🌃
یازگی و اونور، لیزگه و ییعیت، ملیس و رجب همه رفته بودن لب ساحل تخمه میشکستن
یازگی از اونور ناراحت بود و حرفی نمیزد
لیزگه: یازگی چیزی شده؟ چرا حرف نمیزنی؟ از وقتی که اومدیم حرف نزدی
یازگی: چیزی نیس😊😮💨😞
اونور یازگیو بغل میکنه اما یازگی نمیزاره و همه فهمیدن که یازگی از دست اونور ناراحته
اونور داشت فک میکرد که چطور میتونه دلشو به دست بیاره که یهو فکری به سرش زد به ییعیت و رجب گفت میشه بیاین ماشینم یه مشکلی داره رفتن
اونور: من میخوام با یازگی اشتی کنم و یه نقشه دارم
اونور نفشه رو بهشون گفت
رفتن پیش دخترا و نشستن
ملیس: ماشین خوب شد؟
رجب: آره درستش کردیم
ییعیت: بیا بریم بار
لیزگه: آره بیا بریم
همه بجز یازگی: بریم
یازگی: من نمیام میرم خونه
ملیس: باید بیای وگرنه منم نمیرم
یازگی مجبور شد قبول کنه و رفتن
حسابی نوشیدنی خورد و مست کردند
یهو یازگی که مست یود رفت تو بغل اونور نشست و از ل. ب بوسیدش داشتن همو میبوسیدن که صاحب بار گفت میخوایم بببندیمش دیر وقته
همه از بار اومدن بیرون و سوار ماشین شدن و رفتن خونه یازگی و اونور رفتن رو تخت و همو میبوسیدن و چیز میکردن🔞
خونه لیزگه و ییعیت هم رو تخت بودن و...(ادامه دارد)
پارت بعدی آجیم میزاره
https://wisgoon.com/lizgeeco
۳۴۲
۰۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.