هیونجین:هیونجین واقعا آدم حساس غرتیه مخصوصا صسر تو حتا دل
هیونجین:هیونجین واقعا آدم حساس غرتیه مخصوصا صسر تو حتا دلش نمیخواست یه پسر باهات حرف بزنه شما دوتا دوروزه باهام قهری هیج حرفی نمیزنید خونه مامانت شام دعوت بودید پسر داییت پسر خالتم اونجا بودن هیون میدونست که روت چشم دارن اصلا نمیزاشت از کنارش تکون بخوری دستش همش دور کمرت بود تو هم چون خیلی کرمو بودی تقطه ضعف هیونو میدونستی خیلی باهاشون گرم میگرفتی بابات هیونو صدا کرد تا توی یسری کارا کمکش کنه هیون خیلی اصرار داشت باهاش بری پیش اونا نباشی ولی تو قبول نکردی هیون رفت تند تند کمک بابات کرد تا خودشو زود برسونه پیشت تا کنارشون تنها نباشی وقتی داشت میومد دید که پسر خالت دستشو دور کمرت انداخته خیلی بهت نزدیکه نو خیلی معذب بودی هیون وقتی حال تورو میبینه بدو بدو میاد تورو میکشه تو بغل خودش پسر خالتو حول میده که میخوره زمین بلند میگه
به چه حقی به چیزی که مال منه دست میزنی هاااااا تو رو بیشتر تو بغل خودش فشار میده میگه
این دختر صاحب داره صاحبشم منم اینو تو گوشت فرو کن یه بار دیگه ببینم نزدیکش شدی دستتو از ۶ جا میشکنم فهمیدییییی(با داد)
به چه حقی به چیزی که مال منه دست میزنی هاااااا تو رو بیشتر تو بغل خودش فشار میده میگه
این دختر صاحب داره صاحبشم منم اینو تو گوشت فرو کن یه بار دیگه ببینم نزدیکش شدی دستتو از ۶ جا میشکنم فهمیدییییی(با داد)
۱۱.۳k
۰۹ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.