IN MY MIND❤️🔥
IN MY MIND❤️🔥
PART||۸
تهیونگ:این دختره چش شده بود؟
آلیس:من چه می دونم.....(کلافه)
آلیس در رو باز کرد که از ماشین پیاده شه که تهیونگ دست آلیس رو گرفت آلیس با تعجب به تهیونگ نگاه کرد .... تهیونگ دست آلیس رو ول کرد و.........
تهیونگ:فقط می خواستم ازت تشکر کنم که چیزی به جون کوک نگفتی....
آلیس:هه...فکر کردی به خاطر تو بوده؟.. نه بابا اینجوری از دستت آتو دارم ..... (نیش خند)
تهیونگ:چی؟! (داد)
آلیس از ماشین پیاده شد. آروم تو ی راهرو ی خوابگاه راه می رفت.... در اتاق رو که باز کرد دید آیریس به خواب عمیقی فرو رفته بود..... اونم بدون سروصدا لباس هاشو عوض کرد و خوابید...
(فردا)
تهیونگ روی تختش به خواب عمیقی فرو رفته بود.... گوشیش زنگ خورد بدون توجه به اینکه کیه جواب داد.....
جونگکوک:سلام بادیگارد عزیز من...سریع برو دنبال آلیس و بیارش خونه....
تهیونگ:آخه این وقت صبح از شرکت زنگ زدی اینو بگی؟
جونگکوک:یه نگاه به ساعت بنداز بعد حرف بزن (سرد)
تهیونگ به ساعت نگاه کرد... ۲ ظهر بود!!
تهیونگ:باشه می رم دنبالش ولی چرا بیاد خونه؟
جونگکوک:تو کارت رو انجام بده.
تهیونگ:حتی خداحافظی هم نکرد! برم دنبال آلیس...
آلیس جای در منتظر بود...... قبلا جونگکوک بهش خبر داده بود... تهیونگ رسید آلیس سوار ماشین شد.... طرفدار های جونگکوک که اونجا بودن سریع عکس گرفتن و رفتن سمت شرکت جونگکوک.....
*
جونگکوک داشت از شرکت بیرون می یومد که با طرفدار هاش رو به رو شد ....
طرفدار هاش: آقای جونگکوک ای عکس رو دیدین؟ داره بهتون خیانت می کنه!
جونگکوک:نه خودم بهش گفتم بره دنبالش(سرد)
طرفدار ها حسابی ضایع شدند و از اونجا رفتند.....جونگکوک سوار ماشین شد و حرکت کرد... همونطور که جونگکوک توقع داشت با تهیونگ هم زمان رسیدند.... جون کوک از ماشین پیاده شد...
جونگکوک:سلام تهیونگ و آلیس...
تهیونگ: سلام قربان...
PART||۸
تهیونگ:این دختره چش شده بود؟
آلیس:من چه می دونم.....(کلافه)
آلیس در رو باز کرد که از ماشین پیاده شه که تهیونگ دست آلیس رو گرفت آلیس با تعجب به تهیونگ نگاه کرد .... تهیونگ دست آلیس رو ول کرد و.........
تهیونگ:فقط می خواستم ازت تشکر کنم که چیزی به جون کوک نگفتی....
آلیس:هه...فکر کردی به خاطر تو بوده؟.. نه بابا اینجوری از دستت آتو دارم ..... (نیش خند)
تهیونگ:چی؟! (داد)
آلیس از ماشین پیاده شد. آروم تو ی راهرو ی خوابگاه راه می رفت.... در اتاق رو که باز کرد دید آیریس به خواب عمیقی فرو رفته بود..... اونم بدون سروصدا لباس هاشو عوض کرد و خوابید...
(فردا)
تهیونگ روی تختش به خواب عمیقی فرو رفته بود.... گوشیش زنگ خورد بدون توجه به اینکه کیه جواب داد.....
جونگکوک:سلام بادیگارد عزیز من...سریع برو دنبال آلیس و بیارش خونه....
تهیونگ:آخه این وقت صبح از شرکت زنگ زدی اینو بگی؟
جونگکوک:یه نگاه به ساعت بنداز بعد حرف بزن (سرد)
تهیونگ به ساعت نگاه کرد... ۲ ظهر بود!!
تهیونگ:باشه می رم دنبالش ولی چرا بیاد خونه؟
جونگکوک:تو کارت رو انجام بده.
تهیونگ:حتی خداحافظی هم نکرد! برم دنبال آلیس...
آلیس جای در منتظر بود...... قبلا جونگکوک بهش خبر داده بود... تهیونگ رسید آلیس سوار ماشین شد.... طرفدار های جونگکوک که اونجا بودن سریع عکس گرفتن و رفتن سمت شرکت جونگکوک.....
*
جونگکوک داشت از شرکت بیرون می یومد که با طرفدار هاش رو به رو شد ....
طرفدار هاش: آقای جونگکوک ای عکس رو دیدین؟ داره بهتون خیانت می کنه!
جونگکوک:نه خودم بهش گفتم بره دنبالش(سرد)
طرفدار ها حسابی ضایع شدند و از اونجا رفتند.....جونگکوک سوار ماشین شد و حرکت کرد... همونطور که جونگکوک توقع داشت با تهیونگ هم زمان رسیدند.... جون کوک از ماشین پیاده شد...
جونگکوک:سلام تهیونگ و آلیس...
تهیونگ: سلام قربان...
۲.۶k
۳۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.