تیزر فصل جدید.
تیزر فصل جدید.
جیمین: جونگکوکا اینو نباید تهیونگ بدونه.
جونگکوک: چطوری پنهون کنم؟
________________________________________
تهیونگ: خوشحالم که اینقد صادقانه دوسم داری. هیچوقت بهم دروغ نگو جونگکوکا باشه؟
جونگکوک قطره اشکی از چشمش جاری شد و با لرز پاهاش بزور تهیونگ رو بغل کرد.
جونگکوک: ب..باشه هیونگ!
________________________________________
جیمین: اگه تهیونگ سوال پیچت کرد اصلا بهش جواب نده حتما میخاد ازت حرف بکشه
جونگکوک: نمیتونم تو چشماش نگاه کنم و دروغ بگم جیمینا.
جیمین: باید بگی!
________________________________________
تهیونگ: جونگکوکا چیزی هس که بخای بهم بگی؟
جونگکوک: منظورت چیه هیونگ؟
تهیونگ: چه بدونم.. چیزی که پنهون میکنی یا چنین چیزی
جونگکوک: نه!
تهیونگ: آخرین فرصتتو برای گفتن دروغ فاکیت از دست دادی جونگکوک.
جونگکوک: چ..چی میگی؟
تهیونگ: من دیگه همه چیو میدونم.. نباید پنهون میکردی چنین چیزیو.
تهیونگ از خونه بیرون رفت ولی وقتی جونگکوک پشت سرش رفت اونو نتونست ببینه و با گریه و لعنتی که با داد به خودش میفرستاد در رو بست و به در تکیه داد و اشک هاش جاری شد.
________________________________________
کیجون: دیدی چی شد؟ پسرت همه چیو ازت پنهون کرد ولی من همه اونارو بهت گفتم. اون حتی برای پیدا کردنت زحمتی نکشید ولی من پیدات کردم.
تهیونگ: تو کی هستی؟ من تا حالا ندیدمت.
کیجون: ولی از این به بعد همیشه میبینی کیم!!
________________________________________
هر کدوم از این بخش ها تو مکان و زمان متفاوتی اتفاق افتادن.
شب ساعت ۱۲ آپلود میشن الان کار دارم.
لایک و کامنت یادتون نره
جیمین: جونگکوکا اینو نباید تهیونگ بدونه.
جونگکوک: چطوری پنهون کنم؟
________________________________________
تهیونگ: خوشحالم که اینقد صادقانه دوسم داری. هیچوقت بهم دروغ نگو جونگکوکا باشه؟
جونگکوک قطره اشکی از چشمش جاری شد و با لرز پاهاش بزور تهیونگ رو بغل کرد.
جونگکوک: ب..باشه هیونگ!
________________________________________
جیمین: اگه تهیونگ سوال پیچت کرد اصلا بهش جواب نده حتما میخاد ازت حرف بکشه
جونگکوک: نمیتونم تو چشماش نگاه کنم و دروغ بگم جیمینا.
جیمین: باید بگی!
________________________________________
تهیونگ: جونگکوکا چیزی هس که بخای بهم بگی؟
جونگکوک: منظورت چیه هیونگ؟
تهیونگ: چه بدونم.. چیزی که پنهون میکنی یا چنین چیزی
جونگکوک: نه!
تهیونگ: آخرین فرصتتو برای گفتن دروغ فاکیت از دست دادی جونگکوک.
جونگکوک: چ..چی میگی؟
تهیونگ: من دیگه همه چیو میدونم.. نباید پنهون میکردی چنین چیزیو.
تهیونگ از خونه بیرون رفت ولی وقتی جونگکوک پشت سرش رفت اونو نتونست ببینه و با گریه و لعنتی که با داد به خودش میفرستاد در رو بست و به در تکیه داد و اشک هاش جاری شد.
________________________________________
کیجون: دیدی چی شد؟ پسرت همه چیو ازت پنهون کرد ولی من همه اونارو بهت گفتم. اون حتی برای پیدا کردنت زحمتی نکشید ولی من پیدات کردم.
تهیونگ: تو کی هستی؟ من تا حالا ندیدمت.
کیجون: ولی از این به بعد همیشه میبینی کیم!!
________________________________________
هر کدوم از این بخش ها تو مکان و زمان متفاوتی اتفاق افتادن.
شب ساعت ۱۲ آپلود میشن الان کار دارم.
لایک و کامنت یادتون نره
۴۱۳
۲۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.