Part 17
Part 17
کوک :اوکی حالا لطفا اگه اومد پیشت دوباره بش بگو بیاد خونه نگرانشم
یونا: حتما(لبخند )
کوک وقتی یونا لبخند زد دلم ریخت یه لبخند متقابل بهش زدم
(بچه ها تو این دو روز همه چی عادی پیش تا اینکه ات میخاست بره بیرون)
(پرش زمانی به دو روز بعد )
ات: همه چیز داشت عادی پیش میرفت داشیم با یونا فیلم میدیدیم که یهو هوس نودل و خوراکی کردیم گفتم
ات: یونا پایه ای بریم یزره چیز بخریم
یونا اوکی ولی مغازه ها یزره دورن
ات :اشکالی نداره رفتم یه هودی گشاد پوشیدم
رفتیم سوار ماشین شدیم
به مغازه رسیدیم رفتیم پایین تو مغازه و کلی خوراکی خریدیم
م.ا :پسرم با تهیونگ میرین یه زره خرید کنیین برای شام امشب
تهیونگ: چشم خاله پاشو بریم
کوک: اوکی خبری از دوستت نیست آدرس ات رو پیدا کرد
تهیونگ: رفته مسافرت باید الان خودمون دنبالش بگردیم
کوک: هییی خواهر کوچولو پس کی میای
(ویو کوک )
رفتیم سوار ماشین شدیم به مغازه ای که منو ات همیشه باهم دیگه میومدیم رسیدیم راستش خیلی دلم براش تنگ شده دلم میخواد یه بار دیگه بغلش کنم
رفتیم تو کهههههههههههههه
کوک :اوکی حالا لطفا اگه اومد پیشت دوباره بش بگو بیاد خونه نگرانشم
یونا: حتما(لبخند )
کوک وقتی یونا لبخند زد دلم ریخت یه لبخند متقابل بهش زدم
(بچه ها تو این دو روز همه چی عادی پیش تا اینکه ات میخاست بره بیرون)
(پرش زمانی به دو روز بعد )
ات: همه چیز داشت عادی پیش میرفت داشیم با یونا فیلم میدیدیم که یهو هوس نودل و خوراکی کردیم گفتم
ات: یونا پایه ای بریم یزره چیز بخریم
یونا اوکی ولی مغازه ها یزره دورن
ات :اشکالی نداره رفتم یه هودی گشاد پوشیدم
رفتیم سوار ماشین شدیم
به مغازه رسیدیم رفتیم پایین تو مغازه و کلی خوراکی خریدیم
م.ا :پسرم با تهیونگ میرین یه زره خرید کنیین برای شام امشب
تهیونگ: چشم خاله پاشو بریم
کوک: اوکی خبری از دوستت نیست آدرس ات رو پیدا کرد
تهیونگ: رفته مسافرت باید الان خودمون دنبالش بگردیم
کوک: هییی خواهر کوچولو پس کی میای
(ویو کوک )
رفتیم سوار ماشین شدیم به مغازه ای که منو ات همیشه باهم دیگه میومدیم رسیدیم راستش خیلی دلم براش تنگ شده دلم میخواد یه بار دیگه بغلش کنم
رفتیم تو کهههههههههههههه
۱۵.۱k
۲۷ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.