پرش زمانی:
پرش زمانی:
ته: عاقای پارک...عاقای پارکک ایبابا پس کجاس.. عاقای پارککک
ویو ا.ت:
قرار شد بریم با بابا وسایل مغازه هم برداریم ببریم
ا.ت: بابااا اینارو ازم بگیر خووو
ب ا.ت: دو قدمهااا ببین چیکار میکنیییی
ا.ت: اخه چمدونتو چرا اوردییی
ب ا.ت: سروصدا نکن اوردم چون ع اونور میریم پیش مامانت خونه جدید
ا.ت: هففف
....: عاقای پارککک پ کجایی همیشه این زمان بودا
ب ا.ت: اون کیه
ا.ت: نمد
صداش ک اشنا میزد ولی معلوم نبود کیه ک صورتش برگشت اون یارو بود ک ت مغازه بابا بود..بابا سریع رف پشت ی خونه قایم شد عین کاراگاها..با علامت و اشاره گف بیا اینجا نبینتت
ا.ت: چیه بابا
ب ا.ت: هیششش اروم حرف بزنن
ته: کسی اونجاس؟
ودف چرا بابا ع این یارو فراریه
ته: انگار ک کسی نیستش برم بعدم بیام
ب ا.ت: رف؟
ا.ت: اره اره
ب ا.ت: هفففف
بابا ع پشت خونه اومد بیرونو رفتیم وسایلو جمع کردیم... اگه اونجا ک با مامان سره اتاقا دعوا کردیمو فاکتور بگیریم روزه خوبی بود خونه هم خیلی عوجمل بود
ا.ت: دلم برا بچگیام تنک شد ایشش
م ا.ت: الان ینی دلت عکساتو میخاد 🗿
ا.ت: اره..
ب ا.ت: منم همینطور برو عکساتو بیار ببینیم ی ذره دلمون وا شه
م ا.ت: بش.. بیایین اوردمم
ا.ت: اخجونننن
م هیچی ع بچگیام یادم نمیاد چون بعد تصادفی ک کردیم حافظمو ع دس دادم حالا خبه همش ۵ سالم بود..
(حمایت کنیددد
میدونم قرار بود دیرو بزارم ولی وقتی حمایت نمیکنین همین میشه 🗿😂
#اصکی_ممنوع
#وانشات
#فیک
ته: عاقای پارک...عاقای پارکک ایبابا پس کجاس.. عاقای پارککک
ویو ا.ت:
قرار شد بریم با بابا وسایل مغازه هم برداریم ببریم
ا.ت: بابااا اینارو ازم بگیر خووو
ب ا.ت: دو قدمهااا ببین چیکار میکنیییی
ا.ت: اخه چمدونتو چرا اوردییی
ب ا.ت: سروصدا نکن اوردم چون ع اونور میریم پیش مامانت خونه جدید
ا.ت: هففف
....: عاقای پارککک پ کجایی همیشه این زمان بودا
ب ا.ت: اون کیه
ا.ت: نمد
صداش ک اشنا میزد ولی معلوم نبود کیه ک صورتش برگشت اون یارو بود ک ت مغازه بابا بود..بابا سریع رف پشت ی خونه قایم شد عین کاراگاها..با علامت و اشاره گف بیا اینجا نبینتت
ا.ت: چیه بابا
ب ا.ت: هیششش اروم حرف بزنن
ته: کسی اونجاس؟
ودف چرا بابا ع این یارو فراریه
ته: انگار ک کسی نیستش برم بعدم بیام
ب ا.ت: رف؟
ا.ت: اره اره
ب ا.ت: هفففف
بابا ع پشت خونه اومد بیرونو رفتیم وسایلو جمع کردیم... اگه اونجا ک با مامان سره اتاقا دعوا کردیمو فاکتور بگیریم روزه خوبی بود خونه هم خیلی عوجمل بود
ا.ت: دلم برا بچگیام تنک شد ایشش
م ا.ت: الان ینی دلت عکساتو میخاد 🗿
ا.ت: اره..
ب ا.ت: منم همینطور برو عکساتو بیار ببینیم ی ذره دلمون وا شه
م ا.ت: بش.. بیایین اوردمم
ا.ت: اخجونننن
م هیچی ع بچگیام یادم نمیاد چون بعد تصادفی ک کردیم حافظمو ع دس دادم حالا خبه همش ۵ سالم بود..
(حمایت کنیددد
میدونم قرار بود دیرو بزارم ولی وقتی حمایت نمیکنین همین میشه 🗿😂
#اصکی_ممنوع
#وانشات
#فیک
۵.۵k
۰۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.