عشق در عذاب 🚬🗿
عشق در عذاب 🚬🗿
صدایی نیومد با خودم گفتم ولش باو رفتم رو تخت همش فکر پیشه اوا بود نکنه چیزیش بشه وایی من اصن چرا نگرانشم نتونستم خودمو کنترل کنم رفتم و دره انباری رو باز کردم دیدم ، دیدم اوا بیهوش شده و افتاده رو زمین رنگشم مثل گچ شده داشتم از استرس میمردم سریع براید استایل بغلش کردم بردمش بیمارستان تو راه داشتم گریه میکردم ، اره ، اره من ، من اراده ......... اوا رو دوست دارم و نمیخوام ازش جدا بشم و امید وارم اتفاقی برای بچمون نیوفته
ویو اوا
خیلی ترسیده بودم انباری خیلی تاریک بود همش داشتم جیغ میزدماون اراده عوضی منو اینجا زندونی کرد و بعدش سیاهی.
ویو راوی
اراد اوا رو ، رو تخته بیمارستان گذاشت و پرستار رو صدا کر و پرستار اوا رو برد پیشه دکتر ، دکتر گف چیزه خاصی نشده فقط ترسیده غش کرده ولی این به بچه آسیب زده الان باید خدا رو شکر کنین که بچه سالمه
ویو اوا
ی چیزه نورانی به چشمم خورد بیدار شدم دیدم نوره خورشیده کاش میمردم از اراد متنفرم دلم میخواد بکشمش ولی حیف که بابای بچمه میخواستم برگردم سمت راست بخوابم دیدم اراد سرشو گذاشته رو تخت پایین تنش رو صندلیه (امید وارم بفهمین چی میگم)
گفتم : بیدار شو
نشنید
دوباره گفتم : بیدار شووووووو (داد)
نشنید
دوباره گفتم : بیدار شووووووو (عربده)
اراد : وای چی چی شده من مردم تو مردی جنگه چی شده ؟!؟!؟!،
اوا : چیزی نیس بیا فقط بریم خونه (به شدت سرد و جدی)
اراد : باشه
امیدوارم خوشتون اومده باشهعهه بوس تو لپتون 😭😜💜🖤💜🖤💜🖤💜🖤💜🖤💜🖤
صدایی نیومد با خودم گفتم ولش باو رفتم رو تخت همش فکر پیشه اوا بود نکنه چیزیش بشه وایی من اصن چرا نگرانشم نتونستم خودمو کنترل کنم رفتم و دره انباری رو باز کردم دیدم ، دیدم اوا بیهوش شده و افتاده رو زمین رنگشم مثل گچ شده داشتم از استرس میمردم سریع براید استایل بغلش کردم بردمش بیمارستان تو راه داشتم گریه میکردم ، اره ، اره من ، من اراده ......... اوا رو دوست دارم و نمیخوام ازش جدا بشم و امید وارم اتفاقی برای بچمون نیوفته
ویو اوا
خیلی ترسیده بودم انباری خیلی تاریک بود همش داشتم جیغ میزدماون اراده عوضی منو اینجا زندونی کرد و بعدش سیاهی.
ویو راوی
اراد اوا رو ، رو تخته بیمارستان گذاشت و پرستار رو صدا کر و پرستار اوا رو برد پیشه دکتر ، دکتر گف چیزه خاصی نشده فقط ترسیده غش کرده ولی این به بچه آسیب زده الان باید خدا رو شکر کنین که بچه سالمه
ویو اوا
ی چیزه نورانی به چشمم خورد بیدار شدم دیدم نوره خورشیده کاش میمردم از اراد متنفرم دلم میخواد بکشمش ولی حیف که بابای بچمه میخواستم برگردم سمت راست بخوابم دیدم اراد سرشو گذاشته رو تخت پایین تنش رو صندلیه (امید وارم بفهمین چی میگم)
گفتم : بیدار شو
نشنید
دوباره گفتم : بیدار شووووووو (داد)
نشنید
دوباره گفتم : بیدار شووووووو (عربده)
اراد : وای چی چی شده من مردم تو مردی جنگه چی شده ؟!؟!؟!،
اوا : چیزی نیس بیا فقط بریم خونه (به شدت سرد و جدی)
اراد : باشه
امیدوارم خوشتون اومده باشهعهه بوس تو لپتون 😭😜💜🖤💜🖤💜🖤💜🖤💜🖤💜🖤
۱.۷k
۰۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.