یه مافیا نباید عاشق شه ولی....

یه مافیا نباید عاشق شه ولی....

×من میدونم چیشده الانم میخواستم خفت کنم ولی ات نذاشت خیلیم واسم عزیزی وگرنه الان مرده بودی

$غلط خوردم...ولی الان که میدونی بگو شیرموز کوچولو کجاست

×درد بچه خوابه بری پیشش کشتمت به زور خوابید

$عیبی نداره

×داره بری مردی الانم از دستت اعصابم خورده

$خب بابا

ول کنین اینا رو
کوک تو با جولیا کات کردی؟

$خب......(یه اشک از چشمش اومد)آ...آره

همش تقصیر من بود

$نه تقصیر خودم بود اون موقع عصبی بودم ولی نباید اون حرفو میزدم الانم جولیا جواب تلفنمو نمیده یه ماهه هروقت از بچه ها میپرسم کجاست جوابمو نمیدن مطمئنم میدونن کجاستو نمیگن جیمین من میدونم که تو میدونی کجاست ترو جون ات که عزیزترینته بگو

×خب....راستش.....اون....اون نمیتونه جواب تلفنتو بده

$چرااااا

×چون....چون...اون توی....توی کماست

$چی؟(افتاد روی زمین)

(توی شکه و تکون نمیخوره)

×ات...من نتونستم بهتون بگم کوک اگه بهت میگفتم که اون موقع سکته میکردی

$از کی؟

×از همون روز

$چطوری اون که حالش خوب بود

×اونروز که از خونه رفت بیرون تصادف کرد و رفت تو کما

$من میخوام ببینمش

×الان؟

$ آره همین الاننننن

+ منم میخوام ببینمش