parte:3
بعد از اینکه کارم تمام شد رفتم توی اتاق دیدم کوک داره با گوشیش بازی میکنه خیلی کیوت شده بود و لبخند زدم و رفتم پیشش و بغلش دراز کشیدم و گفتم :
+: خببب … چی میخواستی بگی ؟
_: عااا داشت یادم میرفت .. بیا باهم خوشگذرونی کنیم ..
لذت بخشه هااا …
(نکته : تو از اون کارا خوشت نمیومد و کوک نمیدونست )
وقتی این حرف رو زد فهمیدم منظورش چی بود منم بهش گفتم
+: کوک خواهش میکنم .. امشب وقتش نیس
_:چرا ؟؟
+:….
_:چرا هیچی نمیگی
+:کوک ..
_: هومم
+: میدونی من دوس داشتم بهت بگم ولی نگفتم .. من از این کارا خوشم نمیاد
_:عاااا … ولی چرا حالا
+:جوابی نداشتم و چیزی بهش نگفتم
ویو کوک :
یکم ناراحت شدم و احساس کردم منو دیگه دوس نداره (بیا خودم دوست دارم اونو ولش کننن فقط بیا پیش مننن 😭) خیلی سوال توی ذهنم بود … پاشدم رفتم پایین
+:هی کوک کجا رفتی …
_:دارم میرم پایین …
ویو ا/ت: یهو رفتار کوک تغییر کرد .. خب حق داشت نباید اینطوری بهش میگفتم …
ویو کوک : رفتم پایین چون میخواستم تنها باشم
پرش به ۱ ساعت بعد :
ویو کوک : رفتم بالا تا بخوابم دیدم ا/ت نیس رفتم همه جارو گشتم ولی نبود ….
تموم شددد … دستم شکستتت
شرایطش رسید میزارمممممم
like:10
comments:11
+: خببب … چی میخواستی بگی ؟
_: عااا داشت یادم میرفت .. بیا باهم خوشگذرونی کنیم ..
لذت بخشه هااا …
(نکته : تو از اون کارا خوشت نمیومد و کوک نمیدونست )
وقتی این حرف رو زد فهمیدم منظورش چی بود منم بهش گفتم
+: کوک خواهش میکنم .. امشب وقتش نیس
_:چرا ؟؟
+:….
_:چرا هیچی نمیگی
+:کوک ..
_: هومم
+: میدونی من دوس داشتم بهت بگم ولی نگفتم .. من از این کارا خوشم نمیاد
_:عاااا … ولی چرا حالا
+:جوابی نداشتم و چیزی بهش نگفتم
ویو کوک :
یکم ناراحت شدم و احساس کردم منو دیگه دوس نداره (بیا خودم دوست دارم اونو ولش کننن فقط بیا پیش مننن 😭) خیلی سوال توی ذهنم بود … پاشدم رفتم پایین
+:هی کوک کجا رفتی …
_:دارم میرم پایین …
ویو ا/ت: یهو رفتار کوک تغییر کرد .. خب حق داشت نباید اینطوری بهش میگفتم …
ویو کوک : رفتم پایین چون میخواستم تنها باشم
پرش به ۱ ساعت بعد :
ویو کوک : رفتم بالا تا بخوابم دیدم ا/ت نیس رفتم همه جارو گشتم ولی نبود ….
تموم شددد … دستم شکستتت
شرایطش رسید میزارمممممم
like:10
comments:11
۹.۶k
۲۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.