پارت ۱۴ ویو ا/ت
پارت ۱۴ ویو ا/ت
که رفتیم بخوابیم،اون رفت داخل اتاق خوابش و منم رفتم داخل اتاق خودم با ویالا۰خوابم نمی برد گوشیم رو گرفتم و باهاش ور رفتم۰
نمیدونم چقدر گذشته بود۰گوشی رو گذاشتم بالای سرم که۰۰
لعنتی گشنم شده۰خودم تعجب کرده بودم آخه همین چند دقیقه پیش شام خورده بودم ولی این منم دیگه اگه گشنم نشه تعجبه۰از جام بلند شدم و یواش یواش از اتاقم اومدم بیرون رفتم سمت پله ها و آروم از پله ها پایین اومدم۰خیلی تاریک بود بلاخره علمو غیب که ندارم باید یه روشنایی باشه۰برق کوچکی که برای آشپرخونه بود و دید زیادی نداشت رو روشن کردم۰رفتم یه لیوان آب خوردم،حوصلم نمیکشید غذارو ور دارم و گرم کنم ترجیح دادم غذای آماده بخورم۰در یخچال رو باز کردم که دیدم کیکه شکلاتی داخل یخچاله۰یس یسسسسسسسسسسسسسسس،زندگی یعنی اینننننن اینننن
آروم گذاشتم روی میز چنگالی ور داشتم و حمله ور شدم سمت کیک خواستم شروع کنم که حس کردم کسی داره نگام میکنه سرم رو اوردم بالا که دیدم اون غول با خواب آلودگی نگام میکنه و یکی از چشمام رو با دستش میمالوند و خمیازه میکشید۰مثل یه خرگوش کوچولو بود که از خواب پاشده بود۰
یکم چشمام که واز شد،بدو بدو بهم حمله ور شد چنگالی ور داشت و شروع کرد به خوردن کیک دیدم داره تموم میشه که هولش دادم و خودم خوردم،اونم هولم میداد و با دهن پر میگفت،ول کننن کیکه خودمه منم با داد میگفتم برو بابا خودم زود دتر پیداش کردم که دستش رو گذاشتم روی دهنم که زیاد تر خورد۰منم دستش رو گاز گرفتم که جیغی کشید و دوباره شروع به خوردن کرد
۱۰مین بعد
بعداز خوردن کیک دوتامون یه جا ولو شدیم۰ آخشششش سیر شدم۰۰۰۰۰
که رفتیم بخوابیم،اون رفت داخل اتاق خوابش و منم رفتم داخل اتاق خودم با ویالا۰خوابم نمی برد گوشیم رو گرفتم و باهاش ور رفتم۰
نمیدونم چقدر گذشته بود۰گوشی رو گذاشتم بالای سرم که۰۰
لعنتی گشنم شده۰خودم تعجب کرده بودم آخه همین چند دقیقه پیش شام خورده بودم ولی این منم دیگه اگه گشنم نشه تعجبه۰از جام بلند شدم و یواش یواش از اتاقم اومدم بیرون رفتم سمت پله ها و آروم از پله ها پایین اومدم۰خیلی تاریک بود بلاخره علمو غیب که ندارم باید یه روشنایی باشه۰برق کوچکی که برای آشپرخونه بود و دید زیادی نداشت رو روشن کردم۰رفتم یه لیوان آب خوردم،حوصلم نمیکشید غذارو ور دارم و گرم کنم ترجیح دادم غذای آماده بخورم۰در یخچال رو باز کردم که دیدم کیکه شکلاتی داخل یخچاله۰یس یسسسسسسسسسسسسسسس،زندگی یعنی اینننننن اینننن
آروم گذاشتم روی میز چنگالی ور داشتم و حمله ور شدم سمت کیک خواستم شروع کنم که حس کردم کسی داره نگام میکنه سرم رو اوردم بالا که دیدم اون غول با خواب آلودگی نگام میکنه و یکی از چشمام رو با دستش میمالوند و خمیازه میکشید۰مثل یه خرگوش کوچولو بود که از خواب پاشده بود۰
یکم چشمام که واز شد،بدو بدو بهم حمله ور شد چنگالی ور داشت و شروع کرد به خوردن کیک دیدم داره تموم میشه که هولش دادم و خودم خوردم،اونم هولم میداد و با دهن پر میگفت،ول کننن کیکه خودمه منم با داد میگفتم برو بابا خودم زود دتر پیداش کردم که دستش رو گذاشتم روی دهنم که زیاد تر خورد۰منم دستش رو گاز گرفتم که جیغی کشید و دوباره شروع به خوردن کرد
۱۰مین بعد
بعداز خوردن کیک دوتامون یه جا ولو شدیم۰ آخشششش سیر شدم۰۰۰۰۰
۷۶۲
۱۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.