×قسمت دوازدهم×پارت یک
×قسمت دوازدهم×پارت یک
دلم میخواست از دستش جیغ بکشم
این از اولم میدونس من واسه چی میخوام برم داروخونه که هیچ سوالی نمیپرسید
موجود مرموووووووز
دندونامو به هم فشار دادم و بی اراده با صدای بلند گفتم :تو که میدونی من دردم چیه ، چرا انقد اذیتم میکنی عوضی ؟؟
خندید و در حالی که داشت توی جاش جابه جا میشد گفت:برو زود بیا...درضمن مواظبم باش..این اطراف سگ زیاد داره..اینجاهم که تاریک و خلوته...دیگه بدتر
از سگ خیلی میترسیدم
با ترس ولرز رفتم دسشویی
وقتی ازش خارج شدم حس کردم چمنا صدا میده
واااای خدا
نکنه سگ توشونه
الان سگه میاد منو تیکه پاره میکنه میخوره
یکم دیگه دقیق شدم که حس کردم دو تا گوش تو چمنا تکون میخوره
طبیعتا هرکسی جای من بود مثل من جیغ میکشید و فرااااااااار میکرررررد
همینجوری که میدویدم به سمت جایی که ماشین پاکان پارک شده بود جیغ هم میزدم
و وقتی شدت جیغ هام بیشتر شد که دیدم ماشین پاکان نیست
مسیر حرکتمو عوض کردم و بازم دویدم
حس میکردم سگه دنبالمه
چشمم به پاکان خورد که در حالی که دستش توی جیب شلوارش بود با دهن باز خیره خیره منو نگاه میکرد
فرشته ی نجاااااات
دیدم سمتش و پریدم پشتش
روی کمرش اویزون شدم و دستامو دور کمرش حلقه کردم
پاهامم به پاهاش اویزون کردم و خلاصه که اصن هیچیم دیگه روی زمین نبود
ولی بازم احتمال داشت سگه بخورتم
جییییغ زدم :پاکان برو...فرار کن..الان سگه میخورتمون...فرار کن دیه
ولی پاکان نه حرکت کرد نه چیزی گفت
اروم صداش کردم :پاکان
_سرتواز پشت من بیار بیرون و اینجارو نگاه کن
_نه بابا...سگ که دیدن نداره...فرار کن دیگه
_گفتم نگاه کن
انقد با تحکم گفت که به حرفش گوش دادم
برگشتم و نگاه کردم و با صحنه گربه ای که خیلی از خود راضی و مغرور داشت از کنارمون رد میشد مواجه شدم
خوشحال شدم و گفتم :واااای خداروشکر سگ نبود
و بعد یادم اومد که من الان تو چه وضعیتیم
از پاکان فاصله گرفتم و سر به زیر روبروش ایستادم
_به نظرت چرا باید یه رزمی کار از سگ که نه ، از گربه بترسه !؟
_چه ربطی داره خو
وقتی سگه داره تیکه پارم میکنه که نمیتونم فن بیام براش !!
بعدشم من اصن از سگ و گربه نمیترسم
_اهان...میگم هوا خیلی خوبه ها..بیا تا جایی که بچه ها منتظرمونن رو پیاده بریم
بعدم خودش جلو جلو رف
دویدم سمتشو دستمو توبازوش حلقه کردم بعدم تا جایی که میشد خودمو بهش چسبوندم
_فک نمیکنی این همه نزدیکی لازم نباشه !؟
_نه..لازمه
_چرا اونوقت !؟
_باید وانمود کنیم که عشق همیم دیگه
_الان کی اینجاس که باید بهش وانمودکنیم !؟
_یه وخ یکی داره میبینتمون
کار از محکم کاری عیب نمیکنه که
_هههههییی..خوب شد تو دروغ گفتنو بلدی
چیزی نگفتم و بیشتر بهش چسبیدم
انقدری که شاید دستام توی دستاش داشت حل میشد
_ایدا
_هوم
_میدونی !؟
_چیو!؟
_حس خوبی ندارم
_نسبت به ؟؟
_نسبت به ترنم
_از چه نظر ؟؟
_از این نظر که حس میکنم به عشقمون خیانت کردم
عصبی شدم
جلوشو گرفتم و روبروش ایستادم :تورو به خدا به من بگو مگه عشقی بین تو و ترنم هس ؟؟
_اره
پرسشگر بهش خیره شدم
_یه عشق یه طرفه
بعدم از کنارم رد شد
دویدم دنبالش
_تهش که چی پاکان !؟ تا کی !؟ تا کی اخه پسر!؟ تا کی میخوای عاشق کسی باشی که به عشقتون فقط به چشم یه رابطه دوستانه نگاه کرده ؟؟تاکی میخوای وقتی بهش فکر میکنی سیگار لای انگشتات باشه !؟تا کی میخوای خودتو عذاب بدی واسه کسی که خوردت کردع
کسی که تورو کشته
پاکان گذشته رو کشته
این منصفانه نیس
که خودت و خیلیای دیگه پای این عشق عذاب بکشن
پرسش گر بهم نگا کرد :خیلیای دیگه !؟این کلمه مجهوله برام...چه اول شخص جمع ناشناخته ای
قیافم چپ و چوله شد
به راستی که خودمم نمیشناختم این کلمه گمنامو
اصن چرا این حرفو زدم که الان تو هچل بیفتم
انگار دست خودم نبود
چیزی نگفتم و خداروشکر که پاکانم پیگیر نشد
_میدونی ایدا
ادما خودشون نیسن که دوست داشتنی میشن
ترنم دختر خارق الاده ای نبود
اما تنها دختر زندگیه من بود
ادما با خاطره هاشون دوست داشتنی میشن
ترنم زندگی من رو پر از خاطره هایی کرد که توی همشون یه دختر با موهای مشکی بود
خاطره هایی که بعد ترنم شدن تنها سرگرمی روزام
وقتی با ترنم کات کردم در واقع چیزی بینمون تموم نشده بود
حداقل از نظر من اینجوری نبود
اخه میدونی
من هرروزمو با یکی از خاطره هاش شب میکردم
مثل ادمی که توی یه روز زندگیش سرش اسیب ببینه و فراموشی بگیره
یه جور فراموشی که فقط روزای قشنگش بمونه تو یادش
حتی اگه بگی من میتونم از ترنم و خاطره های بدش استفاده کنم و خودمو ازش متنفر کنمم نمیشه
اخه خاطره خاطرس
کار خودشو میکنه
زشتاش میره دست نسیم فراموشی و قشنگاش میفته رو دور تکرار
هی میاد تو ذهنت هی میاد تو ذهنت هی میاد تو ذهنت
انقد که قشنگ داغونت میکنه
انقد که نمیتونی مخفی کنی حاله بدتو
همونی میشی که از درون هس
دلم میخواست از دستش جیغ بکشم
این از اولم میدونس من واسه چی میخوام برم داروخونه که هیچ سوالی نمیپرسید
موجود مرموووووووز
دندونامو به هم فشار دادم و بی اراده با صدای بلند گفتم :تو که میدونی من دردم چیه ، چرا انقد اذیتم میکنی عوضی ؟؟
خندید و در حالی که داشت توی جاش جابه جا میشد گفت:برو زود بیا...درضمن مواظبم باش..این اطراف سگ زیاد داره..اینجاهم که تاریک و خلوته...دیگه بدتر
از سگ خیلی میترسیدم
با ترس ولرز رفتم دسشویی
وقتی ازش خارج شدم حس کردم چمنا صدا میده
واااای خدا
نکنه سگ توشونه
الان سگه میاد منو تیکه پاره میکنه میخوره
یکم دیگه دقیق شدم که حس کردم دو تا گوش تو چمنا تکون میخوره
طبیعتا هرکسی جای من بود مثل من جیغ میکشید و فرااااااااار میکرررررد
همینجوری که میدویدم به سمت جایی که ماشین پاکان پارک شده بود جیغ هم میزدم
و وقتی شدت جیغ هام بیشتر شد که دیدم ماشین پاکان نیست
مسیر حرکتمو عوض کردم و بازم دویدم
حس میکردم سگه دنبالمه
چشمم به پاکان خورد که در حالی که دستش توی جیب شلوارش بود با دهن باز خیره خیره منو نگاه میکرد
فرشته ی نجاااااات
دیدم سمتش و پریدم پشتش
روی کمرش اویزون شدم و دستامو دور کمرش حلقه کردم
پاهامم به پاهاش اویزون کردم و خلاصه که اصن هیچیم دیگه روی زمین نبود
ولی بازم احتمال داشت سگه بخورتم
جییییغ زدم :پاکان برو...فرار کن..الان سگه میخورتمون...فرار کن دیه
ولی پاکان نه حرکت کرد نه چیزی گفت
اروم صداش کردم :پاکان
_سرتواز پشت من بیار بیرون و اینجارو نگاه کن
_نه بابا...سگ که دیدن نداره...فرار کن دیگه
_گفتم نگاه کن
انقد با تحکم گفت که به حرفش گوش دادم
برگشتم و نگاه کردم و با صحنه گربه ای که خیلی از خود راضی و مغرور داشت از کنارمون رد میشد مواجه شدم
خوشحال شدم و گفتم :واااای خداروشکر سگ نبود
و بعد یادم اومد که من الان تو چه وضعیتیم
از پاکان فاصله گرفتم و سر به زیر روبروش ایستادم
_به نظرت چرا باید یه رزمی کار از سگ که نه ، از گربه بترسه !؟
_چه ربطی داره خو
وقتی سگه داره تیکه پارم میکنه که نمیتونم فن بیام براش !!
بعدشم من اصن از سگ و گربه نمیترسم
_اهان...میگم هوا خیلی خوبه ها..بیا تا جایی که بچه ها منتظرمونن رو پیاده بریم
بعدم خودش جلو جلو رف
دویدم سمتشو دستمو توبازوش حلقه کردم بعدم تا جایی که میشد خودمو بهش چسبوندم
_فک نمیکنی این همه نزدیکی لازم نباشه !؟
_نه..لازمه
_چرا اونوقت !؟
_باید وانمود کنیم که عشق همیم دیگه
_الان کی اینجاس که باید بهش وانمودکنیم !؟
_یه وخ یکی داره میبینتمون
کار از محکم کاری عیب نمیکنه که
_هههههییی..خوب شد تو دروغ گفتنو بلدی
چیزی نگفتم و بیشتر بهش چسبیدم
انقدری که شاید دستام توی دستاش داشت حل میشد
_ایدا
_هوم
_میدونی !؟
_چیو!؟
_حس خوبی ندارم
_نسبت به ؟؟
_نسبت به ترنم
_از چه نظر ؟؟
_از این نظر که حس میکنم به عشقمون خیانت کردم
عصبی شدم
جلوشو گرفتم و روبروش ایستادم :تورو به خدا به من بگو مگه عشقی بین تو و ترنم هس ؟؟
_اره
پرسشگر بهش خیره شدم
_یه عشق یه طرفه
بعدم از کنارم رد شد
دویدم دنبالش
_تهش که چی پاکان !؟ تا کی !؟ تا کی اخه پسر!؟ تا کی میخوای عاشق کسی باشی که به عشقتون فقط به چشم یه رابطه دوستانه نگاه کرده ؟؟تاکی میخوای وقتی بهش فکر میکنی سیگار لای انگشتات باشه !؟تا کی میخوای خودتو عذاب بدی واسه کسی که خوردت کردع
کسی که تورو کشته
پاکان گذشته رو کشته
این منصفانه نیس
که خودت و خیلیای دیگه پای این عشق عذاب بکشن
پرسش گر بهم نگا کرد :خیلیای دیگه !؟این کلمه مجهوله برام...چه اول شخص جمع ناشناخته ای
قیافم چپ و چوله شد
به راستی که خودمم نمیشناختم این کلمه گمنامو
اصن چرا این حرفو زدم که الان تو هچل بیفتم
انگار دست خودم نبود
چیزی نگفتم و خداروشکر که پاکانم پیگیر نشد
_میدونی ایدا
ادما خودشون نیسن که دوست داشتنی میشن
ترنم دختر خارق الاده ای نبود
اما تنها دختر زندگیه من بود
ادما با خاطره هاشون دوست داشتنی میشن
ترنم زندگی من رو پر از خاطره هایی کرد که توی همشون یه دختر با موهای مشکی بود
خاطره هایی که بعد ترنم شدن تنها سرگرمی روزام
وقتی با ترنم کات کردم در واقع چیزی بینمون تموم نشده بود
حداقل از نظر من اینجوری نبود
اخه میدونی
من هرروزمو با یکی از خاطره هاش شب میکردم
مثل ادمی که توی یه روز زندگیش سرش اسیب ببینه و فراموشی بگیره
یه جور فراموشی که فقط روزای قشنگش بمونه تو یادش
حتی اگه بگی من میتونم از ترنم و خاطره های بدش استفاده کنم و خودمو ازش متنفر کنمم نمیشه
اخه خاطره خاطرس
کار خودشو میکنه
زشتاش میره دست نسیم فراموشی و قشنگاش میفته رو دور تکرار
هی میاد تو ذهنت هی میاد تو ذهنت هی میاد تو ذهنت
انقد که قشنگ داغونت میکنه
انقد که نمیتونی مخفی کنی حاله بدتو
همونی میشی که از درون هس
۲۱.۵k
۲۱ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.