( . We fell in love in October . )
( . We fell in love in October . )
Fake Jimin Part 5
✿✿✿✿✿✿✿✿
ویو لیلین
صبح شده بود با ذوق از خواب بیدار شدم و رفتم حموم و صبحونه خوردم و رفتم حاضر بشم یه لباس ابی کم رنگ (عکس لباس اسلاید بعدی)و کیف سفید و کفش ابی پوشوندم موهامو شونه کردم و یه گیره سر کیوت زدم و میکاپ خوشگل کردم چون هوا سرد شده بود یه کاپشن پشمی سفید خوشگل پوشوندم و سوار ماشینم شدم و به سمت شرکت حرکت کردم.
ویو جیمین
صبح از خواب بیدار شدم دل تو دلم نبود تا ببینمش رفتم حموم و صبحونه خوردم رفتم حاضر بشم یه لباش مشکی با شلوار مشکی( عکس لباس اسلاید بعدی)و یه کاپشن پوشوندم و موهامو شونه کردم و رفتم سوار ماشینم شدم و رفتم شرکت.
ویو لیلین
وقتی رسیدم پیاده شدم وقتی رسیدم تو دیدم که اومدم خودمو درست کردم و رفتم پیشش
✿✿✿✿✿✿✿✿✿
لیلین : سلام ، خوبی
جیمین : سلام، من خوبم تو خوبی
لیلین : ممنونم خوبم ، خب باید کارمون رو شروع کنیم
جیمین : اره خب کجا باید بریم
لیلین : باید بریم به اتاق طراحی لباس ها
جیمین : اوکی بریم
وقتی از در شرکت اومد تو محوش شدم خیلی زیبا بود دوباره قلبم شروع کرد به تند تند زدن من اون دخترو میخوامش.
لیلین : خب اینجاست بیا تو و یه دفتر و مداد بردارو بیا شروع کنیم.
جیمین : اوکی ، بیا
( 3:50 ) ساعت
جیمین : خب من تموم کردم 10 تایی لباس طراحی کردم
لیلین : اوهوم منم 9 ، 10 تا طراحی کردم بیا ببینیم کدوم ها بهتره تا انتخاب کنیم
جیمین : خب پس 15 تا انتخاب کردیم حالا بیا بدوزیمشون
لیلین : اره من میرم وسایل دوختو بیارم
ویو لیلین
اومدم نخ هارو بردارم چون بالای کمد بود قدم نمیرسید رفتم بالان صندلی که تعادلم از دست دادمو داشتم می افتادم که دیدم تو بغل کسی هستم چشمامو باز کردن دیدم تو بغل جیمینم همینطوری داشتیم بهم نگاه میکردیم قلبم دوباره تند تند شروع کرد به زدم صورت قرمز شده بود.
◌ادامه دارد◌
( . We fell in love in October . )
Fake Jimin Part 5
✿✿✿✿✿✿✿✿
ویو لیلین
صبح شده بود با ذوق از خواب بیدار شدم و رفتم حموم و صبحونه خوردم و رفتم حاضر بشم یه لباس ابی کم رنگ (عکس لباس اسلاید بعدی)و کیف سفید و کفش ابی پوشوندم موهامو شونه کردم و یه گیره سر کیوت زدم و میکاپ خوشگل کردم چون هوا سرد شده بود یه کاپشن پشمی سفید خوشگل پوشوندم و سوار ماشینم شدم و به سمت شرکت حرکت کردم.
ویو جیمین
صبح از خواب بیدار شدم دل تو دلم نبود تا ببینمش رفتم حموم و صبحونه خوردم رفتم حاضر بشم یه لباش مشکی با شلوار مشکی( عکس لباس اسلاید بعدی)و یه کاپشن پوشوندم و موهامو شونه کردم و رفتم سوار ماشینم شدم و رفتم شرکت.
ویو لیلین
وقتی رسیدم پیاده شدم وقتی رسیدم تو دیدم که اومدم خودمو درست کردم و رفتم پیشش
✿✿✿✿✿✿✿✿✿
لیلین : سلام ، خوبی
جیمین : سلام، من خوبم تو خوبی
لیلین : ممنونم خوبم ، خب باید کارمون رو شروع کنیم
جیمین : اره خب کجا باید بریم
لیلین : باید بریم به اتاق طراحی لباس ها
جیمین : اوکی بریم
وقتی از در شرکت اومد تو محوش شدم خیلی زیبا بود دوباره قلبم شروع کرد به تند تند زدن من اون دخترو میخوامش.
لیلین : خب اینجاست بیا تو و یه دفتر و مداد بردارو بیا شروع کنیم.
جیمین : اوکی ، بیا
( 3:50 ) ساعت
جیمین : خب من تموم کردم 10 تایی لباس طراحی کردم
لیلین : اوهوم منم 9 ، 10 تا طراحی کردم بیا ببینیم کدوم ها بهتره تا انتخاب کنیم
جیمین : خب پس 15 تا انتخاب کردیم حالا بیا بدوزیمشون
لیلین : اره من میرم وسایل دوختو بیارم
ویو لیلین
اومدم نخ هارو بردارم چون بالای کمد بود قدم نمیرسید رفتم بالان صندلی که تعادلم از دست دادمو داشتم می افتادم که دیدم تو بغل کسی هستم چشمامو باز کردن دیدم تو بغل جیمینم همینطوری داشتیم بهم نگاه میکردیم قلبم دوباره تند تند شروع کرد به زدم صورت قرمز شده بود.
◌ادامه دارد◌
( . We fell in love in October . )
۷.۷k
۰۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.