🖤debt🖤
پارت 6
خدمتکار اومد کمکم کرد و منو گذاشت توی اتاقم رفتم آبی به سروصورتم زدم و لباسم رو عوض کردم نشستم روی تخت بعد چند مین رئیس در رو باز کرد همراهش یه دکتر هم بود دکتم ازم خون گرفت و رفت بیرون اتاق جیمین اومد کنارم نشست یه شکلات بهم داد که سرگیجه ام کم شه و از اتاق رفت بیرون منم دوروز به گفته رئیس دانشگاه نرفتم و توی عمارت موندم بعد دوروز رئیس اومد توی اتاقم
جیمین :ببینم دختر جون تو مشکلی چیزی داری
ا/ت :جز کم خونی هیچی
جیمین :دکتر بهم گفته باید ببرمت بیمارستان چون ممکنه مشکلی داشته باشی
ا/ت :دلم میخواد مشکلم جدیه جدی باشه و بمیرم توهم خواستی به جای بدهیت خانوادمو بکش
جیمین :تو چقدر سنگدلی
ا/ت :سنگدل نیستم اونا من زیاد اذیت کردن
یه دفعه دیدم اشکم سرازیر شده رئیس اومد کنارم نشست و منو بغل کرد خیلی گریه کردم وقتی آروم شدم توی بغل گرم اون خوابم برد وقتی بلند شدم دیدم من توی بغل اون خوابیدم خواستم از بغلش بیام بیرون ولی اون محکم منو گرفته نگاهش کردم چشماشو باز کرد
جیمین :جایی میری
ا/ت :میخوام برم دست و صورتم رو بشورم
جیمین :باشه برو
دستش رو زدم کنار رفتم دست و صورتم رو بشوم کارام رو که انجام دارم داشتم میومدم بیرون سرم گیج رفت اون سریع اومد سمتم و گرفتم منو گذاشت روی تخت چشمام رو بستم تا سرگیجم تموم شد چشمام رو که باز کردم با چشم های نگران رئیس مواجه شدم
جیمین :خوبی چی شد یه دفعه
ا/ت :هیچی فقط سرم گیج رفت
جیمین :اینجوری نمیشه باید سریع ببرمت بیمارستان
ا/ت :چرا بیمارستان من نمیام
خدمتکار اومد کمکم کرد و منو گذاشت توی اتاقم رفتم آبی به سروصورتم زدم و لباسم رو عوض کردم نشستم روی تخت بعد چند مین رئیس در رو باز کرد همراهش یه دکتر هم بود دکتم ازم خون گرفت و رفت بیرون اتاق جیمین اومد کنارم نشست یه شکلات بهم داد که سرگیجه ام کم شه و از اتاق رفت بیرون منم دوروز به گفته رئیس دانشگاه نرفتم و توی عمارت موندم بعد دوروز رئیس اومد توی اتاقم
جیمین :ببینم دختر جون تو مشکلی چیزی داری
ا/ت :جز کم خونی هیچی
جیمین :دکتر بهم گفته باید ببرمت بیمارستان چون ممکنه مشکلی داشته باشی
ا/ت :دلم میخواد مشکلم جدیه جدی باشه و بمیرم توهم خواستی به جای بدهیت خانوادمو بکش
جیمین :تو چقدر سنگدلی
ا/ت :سنگدل نیستم اونا من زیاد اذیت کردن
یه دفعه دیدم اشکم سرازیر شده رئیس اومد کنارم نشست و منو بغل کرد خیلی گریه کردم وقتی آروم شدم توی بغل گرم اون خوابم برد وقتی بلند شدم دیدم من توی بغل اون خوابیدم خواستم از بغلش بیام بیرون ولی اون محکم منو گرفته نگاهش کردم چشماشو باز کرد
جیمین :جایی میری
ا/ت :میخوام برم دست و صورتم رو بشورم
جیمین :باشه برو
دستش رو زدم کنار رفتم دست و صورتم رو بشوم کارام رو که انجام دارم داشتم میومدم بیرون سرم گیج رفت اون سریع اومد سمتم و گرفتم منو گذاشت روی تخت چشمام رو بستم تا سرگیجم تموم شد چشمام رو که باز کردم با چشم های نگران رئیس مواجه شدم
جیمین :خوبی چی شد یه دفعه
ا/ت :هیچی فقط سرم گیج رفت
جیمین :اینجوری نمیشه باید سریع ببرمت بیمارستان
ا/ت :چرا بیمارستان من نمیام
۱۷۹.۳k
۲۹ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.