پارت آخر ماموری از آن سوی تصور
،ت : به نظرت میتونم رمز اتاق رو باز کنم؟
تهیونگ : امیدوارم
ا،ت : من خیلی میترسم ...
آروم دستش رو انداخت دور کمرت و محکم چسبوندت به سینه اش
تهیونگ : تا وقتی من هستم هیچ نگرانی وجود نداره الانم فکر نکن بخواب
صبح روز بعد :
با صدای زنگ هر دونفر از خواب بلند شدید ساعت ۵ صبح بود و هنوز هوا پرده سیاهی رو کنار نزده بود
تهیونگ : خبری نیست همه خوابیدن
ا،ت : دوربینا ؟
تهیونگ : خاموشه همش نگران نباش
رفتی سراغ اتاق رمز رو فقط ۵ بار میتونستی امتحان کنی و این کارت رو سخت میکرد
ا،ت : چرا هیچ کاری بکنم همه رو امتحان کردم
تهیونگ : تاریخ تولد ته هیونگ پسر گمشده اش اونو امتحان کن
ا،ت : ماموری کیم تو همیشه انقدر زرنگی باز شد
رفتی داخل چیزی جز دوتا تابوت و یه نامه اونجا نبود
تهیونگ : برو سراغ اون تابوت
در تابوت رو باز کردید که با جنازه پسر کوچیک خانواده
مواجه شدید
ا،ت : تمام این مدت ما رو داشته بازی میداده رئیس جنازه زن و پسرش اینجاست و یه نامه
رئیس : بخونش
ا،ت:توبی که داری این نامه رومیخونی قطعایه ماموری من دنیل هستم کسی که دوست نداره هیچکس جز خودش و پسرش که باهاش هم عقیده است روی زمین باقی بمونه عجیبه این دوتا جنازه اینجاست اونا عزیز ترین ادم های زندگی منن ولی خب برای به دست آوردن
رویا باید از روی همه چیز رد شد از همه چیز گذشت
رئیس : همین فقط ؟
ا،ت :روی برگه دوم نوشته عاشقانه دوستتون دارم و یه عالمه رو خون روشه که نشون دهنده اینکه زمان زیادیه این قتل ها انجام شده
یکدفعه یک نفر وارد اتاق شد با دیدن دنیل دنیا شروع کرد دور سرت جنگیدن
دنیل : کی بهت اجازه داد وارد حریم خصوصی من بشی تو کی هستی ها ؟
تهیونگ : زن منه فرمانده نیروهای ویژه ایی که دونه دونه گولشون زدی
دنیل : و تو ؟
تهیونگ : کیم تهیونگ همکارش
با ریختن نیرو ها مثل مور و ملخ داخل عمارت دنیل همه جیز به خوبی تموم شد
یک ماه بعد :
تهیونگ : اوه دنیل خیلی وقته ندیدمت
دنیل : تو عوضی تر از اونی هستی که فکر میکردم
ا،ت : توهین به مامور قانون جرمم محسوب میشه
دنیل : توهم اینجایی
ا،ت : بی صبرانه منتظر امروز بودم که جذابیت بیش از حد تهیونگ رو ببینی دنیل
دنیل : مسخره است
دقیقا همون تصاویری که تصور میکردی داشت جلوی چشمت رقم میخورد این حقیقت داشت که همیشه رئیستون به تهیونگ میگفت ماموری از آن سوی تصور
پایان ...
تهیونگ : امیدوارم
ا،ت : من خیلی میترسم ...
آروم دستش رو انداخت دور کمرت و محکم چسبوندت به سینه اش
تهیونگ : تا وقتی من هستم هیچ نگرانی وجود نداره الانم فکر نکن بخواب
صبح روز بعد :
با صدای زنگ هر دونفر از خواب بلند شدید ساعت ۵ صبح بود و هنوز هوا پرده سیاهی رو کنار نزده بود
تهیونگ : خبری نیست همه خوابیدن
ا،ت : دوربینا ؟
تهیونگ : خاموشه همش نگران نباش
رفتی سراغ اتاق رمز رو فقط ۵ بار میتونستی امتحان کنی و این کارت رو سخت میکرد
ا،ت : چرا هیچ کاری بکنم همه رو امتحان کردم
تهیونگ : تاریخ تولد ته هیونگ پسر گمشده اش اونو امتحان کن
ا،ت : ماموری کیم تو همیشه انقدر زرنگی باز شد
رفتی داخل چیزی جز دوتا تابوت و یه نامه اونجا نبود
تهیونگ : برو سراغ اون تابوت
در تابوت رو باز کردید که با جنازه پسر کوچیک خانواده
مواجه شدید
ا،ت : تمام این مدت ما رو داشته بازی میداده رئیس جنازه زن و پسرش اینجاست و یه نامه
رئیس : بخونش
ا،ت:توبی که داری این نامه رومیخونی قطعایه ماموری من دنیل هستم کسی که دوست نداره هیچکس جز خودش و پسرش که باهاش هم عقیده است روی زمین باقی بمونه عجیبه این دوتا جنازه اینجاست اونا عزیز ترین ادم های زندگی منن ولی خب برای به دست آوردن
رویا باید از روی همه چیز رد شد از همه چیز گذشت
رئیس : همین فقط ؟
ا،ت :روی برگه دوم نوشته عاشقانه دوستتون دارم و یه عالمه رو خون روشه که نشون دهنده اینکه زمان زیادیه این قتل ها انجام شده
یکدفعه یک نفر وارد اتاق شد با دیدن دنیل دنیا شروع کرد دور سرت جنگیدن
دنیل : کی بهت اجازه داد وارد حریم خصوصی من بشی تو کی هستی ها ؟
تهیونگ : زن منه فرمانده نیروهای ویژه ایی که دونه دونه گولشون زدی
دنیل : و تو ؟
تهیونگ : کیم تهیونگ همکارش
با ریختن نیرو ها مثل مور و ملخ داخل عمارت دنیل همه جیز به خوبی تموم شد
یک ماه بعد :
تهیونگ : اوه دنیل خیلی وقته ندیدمت
دنیل : تو عوضی تر از اونی هستی که فکر میکردم
ا،ت : توهین به مامور قانون جرمم محسوب میشه
دنیل : توهم اینجایی
ا،ت : بی صبرانه منتظر امروز بودم که جذابیت بیش از حد تهیونگ رو ببینی دنیل
دنیل : مسخره است
دقیقا همون تصاویری که تصور میکردی داشت جلوی چشمت رقم میخورد این حقیقت داشت که همیشه رئیستون به تهیونگ میگفت ماموری از آن سوی تصور
پایان ...
۵.۰k
۲۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.