یه مافیا نباید عاشق شه ولی....

یه مافیا نباید عاشق شه ولی....

پارت دو

ویو ات:پاشدم و همراهشون رفتم و بحث نکردم چون میدونستم بحث کردن باهاش هیچ فایده این نداره یجورایی ما امید شده بودم

×هه چیشد چرا ساکت شدی ترسیدی؟

من هیچوقت هیچکسو نداشتم همیشه از بابام کتک میخوردم همیشه کار میکردمو خرج خونه رو در میووردم مامانم هیچوقت دوستم نداشت الانم که برده توام دیگه ناامید شدم اگه میخوای بکشیم بکش عیبی نداره (آخرش به اشک ریخت)

ویو جیمین:با چیزایی که میگفت و درک میکردم ولی انگار بغض کرده بودم

×ما شبیه همیم اما نه کاملا

چطور مگه

×وقتی بچه بودم بابام مامانمو کشت اونم بخاطر مال و اموال منم حاصل تجاوز پدرم به مادرم بودم بعد از اینکه به دنیا اومدم فقط مادرم یکم بهم توجه میکرد ولی پدرم....