بلک رز part 45
ادامه ...
چشمامو درشت کردم و با قیافه مظلوم بهش زل زدم
چون هر موقعه این کارو میکردم خواسته هامو قبول میکرد.
کلافه موهاشو پشت گوشش داد و نفس عمیقی کشید.
رزی: باشه ، ولی دیگه منو نکشون جایی که چشمم بخوره تو چشم اون دوتا عوضی
لبخند بزرگی زدم و پریدم بغلش
جنی: باشهههه
بعد باهم روی تخت دراز کشیدم
حدود بیست دقیقه هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد
رزی هم کاملا آروم شده بود
خوشحال بودم که تونستم از رفتن منصرفش کنم .
با یه صدای گرفته ای شروع به حرف زدن کرد
رزی: جنی شماره جیمین رو داری ؟
لبخندی نشست گوشه لبم
جنی: نه ، واسه چی ؟
رزی: میتونی از تهیونگ شمارشو واسم بگیری ؟
جنی: عام اوکی ولی نگفتی واسه چی میخوای ؟
رزی: خودمم نمیدونم
پوزخندی زدم و با خودم گفتم ...
جنی: اره ارواح عمت دختره احمق، از اولشم میدونستم
از این جیمینه خوشش میومده ولی رو نمیکرده ...
* * *
تهیونگ :
با صدای نوتیف گوشیم از فکر بیرون اومدم ،
به اسمی که روی گوشی بود نگاه کردم و پوزخندی زدم
گوشی رو برداشتم و صحفه چت رو باز کردم،
پوزخندم تبدیل به یه لبخند پهن شد
تهیونگ: فکر نمیکردم اینقدر نقشمون زود بگیره ...
از جام بلند شدم و سمت اتاق جیمین رفتم.
طبق معمول رو تخت دراز کشیده بود و سقف رو نگاه میکرد .
همیشه خدا تو فکر و خیال بود ، دوست داشتم بدونم به چی فکر میکنه
تهیونگ: به چی فکر میکنی بچه
بدون اینکه نگام کنه جواب داد ،
جیمین: عطر تنش
تهیونگ: عههه ، نه بابا دیگه چی ؟
جیمین: بدنش
تهیونگ: خاک تو سرت منحرف
جیمین: میخوام یکی رو بزارم که آمار رزی رو همیشه بهم بده ...
تهیونگ: بپا میخوای بزاری واسش ، جاسوس، ناموساً ؟
جیمین: آره، میخوام تک تک کاراش و جاهای که میره زیر نظرم باشه کسی رو
میشناسی واسه این کار مناسب باشه ؟ !
چشمامو درشت کردم و با قیافه مظلوم بهش زل زدم
چون هر موقعه این کارو میکردم خواسته هامو قبول میکرد.
کلافه موهاشو پشت گوشش داد و نفس عمیقی کشید.
رزی: باشه ، ولی دیگه منو نکشون جایی که چشمم بخوره تو چشم اون دوتا عوضی
لبخند بزرگی زدم و پریدم بغلش
جنی: باشهههه
بعد باهم روی تخت دراز کشیدم
حدود بیست دقیقه هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد
رزی هم کاملا آروم شده بود
خوشحال بودم که تونستم از رفتن منصرفش کنم .
با یه صدای گرفته ای شروع به حرف زدن کرد
رزی: جنی شماره جیمین رو داری ؟
لبخندی نشست گوشه لبم
جنی: نه ، واسه چی ؟
رزی: میتونی از تهیونگ شمارشو واسم بگیری ؟
جنی: عام اوکی ولی نگفتی واسه چی میخوای ؟
رزی: خودمم نمیدونم
پوزخندی زدم و با خودم گفتم ...
جنی: اره ارواح عمت دختره احمق، از اولشم میدونستم
از این جیمینه خوشش میومده ولی رو نمیکرده ...
* * *
تهیونگ :
با صدای نوتیف گوشیم از فکر بیرون اومدم ،
به اسمی که روی گوشی بود نگاه کردم و پوزخندی زدم
گوشی رو برداشتم و صحفه چت رو باز کردم،
پوزخندم تبدیل به یه لبخند پهن شد
تهیونگ: فکر نمیکردم اینقدر نقشمون زود بگیره ...
از جام بلند شدم و سمت اتاق جیمین رفتم.
طبق معمول رو تخت دراز کشیده بود و سقف رو نگاه میکرد .
همیشه خدا تو فکر و خیال بود ، دوست داشتم بدونم به چی فکر میکنه
تهیونگ: به چی فکر میکنی بچه
بدون اینکه نگام کنه جواب داد ،
جیمین: عطر تنش
تهیونگ: عههه ، نه بابا دیگه چی ؟
جیمین: بدنش
تهیونگ: خاک تو سرت منحرف
جیمین: میخوام یکی رو بزارم که آمار رزی رو همیشه بهم بده ...
تهیونگ: بپا میخوای بزاری واسش ، جاسوس، ناموساً ؟
جیمین: آره، میخوام تک تک کاراش و جاهای که میره زیر نظرم باشه کسی رو
میشناسی واسه این کار مناسب باشه ؟ !
۸.۵k
۱۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.