دانشگاه بی قانون
⛓️🔗دانشگاه بی قانون🔗⛓️
⛓️🔗پارت ۶۵🔗⛓️
جمع کردیم و رفتیم خوابیدیم برای فردا فردا صبح آماده شدیم رفتیم دانشگاه معلم بچه هارو راهنمایی کرد به سمت اتوبوس نشستیم داخلش رفتم روی ی صندلی نشستم منتظر کوک بودم که دیدم ی پسر دیگه اومد کنارم نشست فیلیکس: چطوری خوشگله خواستم بلند شم برم پیش کوک که پسره خواست دستمو بگیره که کوک محکم دستشو گرفت کوک با عصبانیت داشت پسره رو نگاه میکرد پسره هم همینطور کوک دستمو گرفت کشید سمت خودش و دست پسره رو هول داد منو با خودش کشید سمت ی صندلیه دیگه و خودشم کنارم نشست به اون پسره نگاه کردم که دیدم لارا اومد کنارش نشست نمیدونم چرا ولی به این دوتا حس خیلی بدی داشتم کوک دستمو خیلی محکم گرفته بود انگار میخوام فرار کنم یوری: کوک کوک: جونم یوری: مرتیکه دستم شکست ول میکنی یا نه کوک: 😂 باشه بیا ول کرد بعد ۱ ساعت راه دیگه خسته شدم سرمو گذاشتم رو شونه کوک و خوابیدم
⛓️🖤ویو کوک🖤⛓️
کوک: هی کوچولو خوابیدی فکر کنم واقعا خوابید بعد دوساعت رسیدیم به مقصد یوری رو سعی کردم بیدار کنم ولی بیدار نمیشد بخاطر همین براید استایل بغلش کردم بردمش تو کلبه رو تخت گذاشتم که بخوابه وسایل رو آوردم تو کلبه لباسم رو عوض کردم رفتم کنار یوری رو تخت نشستم بهش زل زدم عکس بچگیش رو کنار صورتش نگه داشتم سعی کردم ببینم چه تغییری کرده ولی اصلا تغییری نکرده بود همونقدر خوشگل بود نمیدونم چرا وقتی بهش میگم خوشگل فکر میکنه میخوام خرش کنم دراز کشیدم به صورتش زل زدم دیگه طاقت نیاوردم رفتم سمتش و آروم بغلش کردم باعث شد آروم بگیرم بتونم بخوابم
✨️🥀پرش زمانی به صبح🥀✨️
⛓️🤍ویو یوری🤍⛓️
صبح وقتی بیدار شدم تو بغل کوک بودم من چطوری اینجا بودم یوری: جونگ کوک بلندشو کوک: یوری بزار بخوابم یوری: خب حداقل بذار من برم کوک: بدون تو خوابم نمیبره لپام قرمز شد یوری: پس چجوری تا الان بدون من میخوابیدی کوک: تو اینجا بالشی میبینی به همه جا نگاه کردم نه فقط ابن بالش زیر سرمون بود یوری: نه کوک محکم نر بغلم کرد و گفت کوک: پس خوب بخوابی کوچولو یوری: چی کوک: هیششش میخوام بخوابم برم گردوند ی سمت دیگه بیشتر خجالت میکشیدم لپام قرمز میشد کوک:...ادامه دارد حمایت فراموش نشه ❤️🩹✨️
⛓️🔗پارت ۶۵🔗⛓️
جمع کردیم و رفتیم خوابیدیم برای فردا فردا صبح آماده شدیم رفتیم دانشگاه معلم بچه هارو راهنمایی کرد به سمت اتوبوس نشستیم داخلش رفتم روی ی صندلی نشستم منتظر کوک بودم که دیدم ی پسر دیگه اومد کنارم نشست فیلیکس: چطوری خوشگله خواستم بلند شم برم پیش کوک که پسره خواست دستمو بگیره که کوک محکم دستشو گرفت کوک با عصبانیت داشت پسره رو نگاه میکرد پسره هم همینطور کوک دستمو گرفت کشید سمت خودش و دست پسره رو هول داد منو با خودش کشید سمت ی صندلیه دیگه و خودشم کنارم نشست به اون پسره نگاه کردم که دیدم لارا اومد کنارش نشست نمیدونم چرا ولی به این دوتا حس خیلی بدی داشتم کوک دستمو خیلی محکم گرفته بود انگار میخوام فرار کنم یوری: کوک کوک: جونم یوری: مرتیکه دستم شکست ول میکنی یا نه کوک: 😂 باشه بیا ول کرد بعد ۱ ساعت راه دیگه خسته شدم سرمو گذاشتم رو شونه کوک و خوابیدم
⛓️🖤ویو کوک🖤⛓️
کوک: هی کوچولو خوابیدی فکر کنم واقعا خوابید بعد دوساعت رسیدیم به مقصد یوری رو سعی کردم بیدار کنم ولی بیدار نمیشد بخاطر همین براید استایل بغلش کردم بردمش تو کلبه رو تخت گذاشتم که بخوابه وسایل رو آوردم تو کلبه لباسم رو عوض کردم رفتم کنار یوری رو تخت نشستم بهش زل زدم عکس بچگیش رو کنار صورتش نگه داشتم سعی کردم ببینم چه تغییری کرده ولی اصلا تغییری نکرده بود همونقدر خوشگل بود نمیدونم چرا وقتی بهش میگم خوشگل فکر میکنه میخوام خرش کنم دراز کشیدم به صورتش زل زدم دیگه طاقت نیاوردم رفتم سمتش و آروم بغلش کردم باعث شد آروم بگیرم بتونم بخوابم
✨️🥀پرش زمانی به صبح🥀✨️
⛓️🤍ویو یوری🤍⛓️
صبح وقتی بیدار شدم تو بغل کوک بودم من چطوری اینجا بودم یوری: جونگ کوک بلندشو کوک: یوری بزار بخوابم یوری: خب حداقل بذار من برم کوک: بدون تو خوابم نمیبره لپام قرمز شد یوری: پس چجوری تا الان بدون من میخوابیدی کوک: تو اینجا بالشی میبینی به همه جا نگاه کردم نه فقط ابن بالش زیر سرمون بود یوری: نه کوک محکم نر بغلم کرد و گفت کوک: پس خوب بخوابی کوچولو یوری: چی کوک: هیششش میخوام بخوابم برم گردوند ی سمت دیگه بیشتر خجالت میکشیدم لپام قرمز میشد کوک:...ادامه دارد حمایت فراموش نشه ❤️🩹✨️
۴۱.۹k
۱۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.