يكى از مسائلى كه همواره در زندگى انسان مطرح بوده، حق و حق
يكى از مسائلى كه همواره در زندگى انسان مطرح بوده، حق و حقيقت است. همه گروهها و افراد به منظور دفاع از ادعاها و عملكردهايشان به مفهوم حق و عدل متوسل مىشوند. اين مقوله ارزشمند بر همه ابعاد زندگى فردى و اجتماعى انسان، سايه افكنده است. هر كس خود را بر حق مىداند و براى موجّه جلوه دادن خود، موضع خويش را حق و موضع طرف مقابل را باطل معرفى مىكند. حتى شرورترين افراد نيز، در ناشايستترين اعمال، خود را صاحب حق مىدانند، زيرا بر اين باورند كه انسان به حكم فطرت، حق گرا و باطل ستيز است. پس ناگزير لازم است در حد توان، از حيث نظرى، تصويرى روشن و شفاف از حق و باطل در ذهن داشته باشيم تا در ارزيابى كار خود و ديگران، دچار اشتباه نشويم. ضرورت دارد حق و ويژگىهاى آن را باز شناسيم تا سره را از ناسره جدا كنيم.
فراموش نكنيم كه با حق بودن و حقيقت را باور داشتن و با آن زندگى كردن، ما را در راه، نگاه مىدارد و يك چرخش باطل در اين مدار، ما را با نيروى گريز از حق، به فرسنگها دورتر از مسير، پرتاب مىكند. به سخن حقِ امام على(ع) بينديشيم كه فرمود: در همراهى حق، خوشبختى به وجود مىآيد.(1) به منظور آشنايى بيشتر شما عزيزان، اين شماره از مجله را به بررسى اين موضوع مهم، اختصاص دادهايم.
معناى حق
براى حق، معانى مختلفى ذكر شده است. راغب اصفهانى مىگويد: اصل حق به معناى مطابقت و موافقت است.(2) مىگويد: حق يعنى ضد باطل، صدق، وجود ثابت.(3)
صاحب قاموس قرآن مىگويد: باطل آن است كه در قضاوت عمومى، مضمحل مىشود و بشر در عين ابتلا به باطل، به ضرر و ناحق بودن آن حكم مىكند.(4)
از مجموع سخنان فرهنگ نويسان برمىآيد: هر چيزى كه به گونهاى با واقعيت توأم باشد حق است.(5) از كلام اميرمؤمنان حضرت على(ع) كه فرمود: دايره حق در توصيف و بيان از هر چيزى وسيعتر است ولى به هنگام عمل از روى انصاف، مجال آن از همه چيز تنگتر و كموسعتتر است؛(6) استفاده مىشود كه اصل حق وقتى معنا مىيابد كه از روى انصاف و عمل به آن نگاه كنيم.
استاد مطهرى براى حق دو معنا ذكر كرده است:
1 - حق به معناى واقعيت داشتن و باطل به معناى واقعيت نداشتن؛
2 - حق به معناى تصديق ذهنى است؛ يعنى قضيه و جملهاى ذهنى يا تصويرى ذهنى كه مطابق با واقع و نفس الامر است.(7)
جايگاه حق گرايى در اسلام
در انديشه دينى، برپايى حق در ميان مردمان، اهميت خاصى دارد تا جايى كه لفظ حق با مشتقاتش 287 بار و لفظ باطل 35 بار در قرآن آمده است. خداوند در آيهاى به پيامبر گرامى خود مىفرمايد: «انا انزلنا اليك الكتاب بالحق لتحكم بين الناس بما اراك الله؛(8) قرآن را به حق بر تو فرستاديم تا ميان مردم به آنچه خدا تو را بنمود، حكم كنى»؛ يعنى هدف از فرستادن كتاب آسمانى، اجراى حق و عدل در بين مردم است.
اگر حق و عدل از دين و ديندارى گرفته شود روح و جان آن گرفته شده است. اميرمؤمنان على(ع) هدف از تشكيل حكومت را در برپايى حق و عدل منحصر مىداند كه نتيجهاش اصلاح امور، فراهم شدن امنيت و آسايش براى ستمديدگان و عملى شدن قوانين الهى است.(9)
آن حضرت دليل پذيرش خلاف را برپايى حق مىداند. از اين رو به ابن عباس مىفرمايد: به خدا سوگند، اين كفش نزد من محبوبتر است از حكومت بر شما مگر آنكه به وسيله آن حقى را برپا كنم يا باطلى را دفع نمايم.(10)
در اهميت حق جويى همين بس كه سالار شهيدان، براى تحقق آن با شعار «الا ترون أنّ الحق لا يعمل به و انّ الباطل لا يتناهى عنه»(11) پا به ميدان كارزار نهاد و جانش را در اين راه فدا نمود.
حقيقتجويى، يك ميل فطرى است كه در درون همه انسانها ريشه دارد. از اين رو در قرآن كريم در موارد بسيارى بر حق و حقيقت تكيه مىكند كه نشان مىدهد وجود اين گرايش را در انسان پذيرفته است. نظير آيه: «الحقّ من ربّك فلا تكوننّ من الممترين؛(12) [تو كه به دنبال حق مىگردى] حق از پروردگار توست، پس نبايد از شك كنندگان باشى.»
از اين آيه و نظاير آن برمىآيد كه وجود چنين گرايشى در انسان، مفروض گرفته شده كه با تعيين مصداق حق، آن را جهت مىدهد. البته اين امر خطير مانند امور ديگر نيازمند شكوفايى است. گرايش انسان به حق و حقيقت به معناى عمل او به حقيقت نيست.
فراموش نكنيم كه با حق بودن و حقيقت را باور داشتن و با آن زندگى كردن، ما را در راه، نگاه مىدارد و يك چرخش باطل در اين مدار، ما را با نيروى گريز از حق، به فرسنگها دورتر از مسير، پرتاب مىكند. به سخن حقِ امام على(ع) بينديشيم كه فرمود: در همراهى حق، خوشبختى به وجود مىآيد.(1) به منظور آشنايى بيشتر شما عزيزان، اين شماره از مجله را به بررسى اين موضوع مهم، اختصاص دادهايم.
معناى حق
براى حق، معانى مختلفى ذكر شده است. راغب اصفهانى مىگويد: اصل حق به معناى مطابقت و موافقت است.(2) مىگويد: حق يعنى ضد باطل، صدق، وجود ثابت.(3)
صاحب قاموس قرآن مىگويد: باطل آن است كه در قضاوت عمومى، مضمحل مىشود و بشر در عين ابتلا به باطل، به ضرر و ناحق بودن آن حكم مىكند.(4)
از مجموع سخنان فرهنگ نويسان برمىآيد: هر چيزى كه به گونهاى با واقعيت توأم باشد حق است.(5) از كلام اميرمؤمنان حضرت على(ع) كه فرمود: دايره حق در توصيف و بيان از هر چيزى وسيعتر است ولى به هنگام عمل از روى انصاف، مجال آن از همه چيز تنگتر و كموسعتتر است؛(6) استفاده مىشود كه اصل حق وقتى معنا مىيابد كه از روى انصاف و عمل به آن نگاه كنيم.
استاد مطهرى براى حق دو معنا ذكر كرده است:
1 - حق به معناى واقعيت داشتن و باطل به معناى واقعيت نداشتن؛
2 - حق به معناى تصديق ذهنى است؛ يعنى قضيه و جملهاى ذهنى يا تصويرى ذهنى كه مطابق با واقع و نفس الامر است.(7)
جايگاه حق گرايى در اسلام
در انديشه دينى، برپايى حق در ميان مردمان، اهميت خاصى دارد تا جايى كه لفظ حق با مشتقاتش 287 بار و لفظ باطل 35 بار در قرآن آمده است. خداوند در آيهاى به پيامبر گرامى خود مىفرمايد: «انا انزلنا اليك الكتاب بالحق لتحكم بين الناس بما اراك الله؛(8) قرآن را به حق بر تو فرستاديم تا ميان مردم به آنچه خدا تو را بنمود، حكم كنى»؛ يعنى هدف از فرستادن كتاب آسمانى، اجراى حق و عدل در بين مردم است.
اگر حق و عدل از دين و ديندارى گرفته شود روح و جان آن گرفته شده است. اميرمؤمنان على(ع) هدف از تشكيل حكومت را در برپايى حق و عدل منحصر مىداند كه نتيجهاش اصلاح امور، فراهم شدن امنيت و آسايش براى ستمديدگان و عملى شدن قوانين الهى است.(9)
آن حضرت دليل پذيرش خلاف را برپايى حق مىداند. از اين رو به ابن عباس مىفرمايد: به خدا سوگند، اين كفش نزد من محبوبتر است از حكومت بر شما مگر آنكه به وسيله آن حقى را برپا كنم يا باطلى را دفع نمايم.(10)
در اهميت حق جويى همين بس كه سالار شهيدان، براى تحقق آن با شعار «الا ترون أنّ الحق لا يعمل به و انّ الباطل لا يتناهى عنه»(11) پا به ميدان كارزار نهاد و جانش را در اين راه فدا نمود.
حقيقتجويى، يك ميل فطرى است كه در درون همه انسانها ريشه دارد. از اين رو در قرآن كريم در موارد بسيارى بر حق و حقيقت تكيه مىكند كه نشان مىدهد وجود اين گرايش را در انسان پذيرفته است. نظير آيه: «الحقّ من ربّك فلا تكوننّ من الممترين؛(12) [تو كه به دنبال حق مىگردى] حق از پروردگار توست، پس نبايد از شك كنندگان باشى.»
از اين آيه و نظاير آن برمىآيد كه وجود چنين گرايشى در انسان، مفروض گرفته شده كه با تعيين مصداق حق، آن را جهت مىدهد. البته اين امر خطير مانند امور ديگر نيازمند شكوفايى است. گرايش انسان به حق و حقيقت به معناى عمل او به حقيقت نيست.
۱.۰k
۲۱ بهمن ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.