سرنخ(پارت۶)
سرنخ(پارت۶)
از زبان دلوین
منتظر ارسین بودم که بیاد دنبالم یکی از اون دور هی دست تکون میداد یکم که دقت کردم فهمیدم رامینه سریع رفتم پیششون
-حرف نزن پخیدم از گرما ماشینت کو؟
-تو چطوری کوچولو؟
بعدشم موهای آرمین رو بهم ریختم
ارسین:یعنی رسما نقش درخت رو دارم ایفا میکنماااا
-آه درختم مگه غر میزنه؟
ارسین:خیلی پرو اییی
-هعببب به رفیقم رفتم
سوار ماشین که شدیم سریع پرسیدم:نگار،شادی و اراد کجان؟
یدفعه نفسای ارسین عصبی و تند شد و با لحن زننده ایی گفت:ساکت لطفا
رفیقم رو میشناختم تو اعصبانیتش نباید حرفی بزنی ولی چه کنم کرم دارم
-فاک یو بیب آها راستی ایران که بودم درباره ی اراد زیاد دخترا حرف میزدن بچم مگه چقدر معروف شده؟
آرمین از استرس داشت ناخوناشو میمیجویید و علامت میداد ساکت شم یکم گوشه کلم رو خاروندم و با گیجی گفتم:هن؟
یهو ارسین ماشین رو نگه داشت و برگشت عقب و با لحن التماس طور گفت:تو چرا انقدر کرم داری؟
خونسرد از جیبم یه آدامس برداشتم چون بخاطر آرسام همیشه همراهم آدامس بود دیگه عادتم شد و بعد با لحن ریلکسی گفتم:چون همه ی انسان ها از خاکن و طبیعیه که کرم داشته باشن برادر عزیزم
بعدم آدامس تو دهنم گذاشتم و جوییدم
ارسین:آنقدر با آرسام گشتی اینطوری شدی
و ماشینو راه انداخت
-ایششش گالرو ببند اه خوب شد یادم انداختی یه زنگ به آرسام بزنم
ارسین:فکر کنم سیمکارتتو باید نابود کنی
-چرا؟
ارمین:چون کامی هکت میکنه
-اع باش
و سیمکارتو از پنجره پرت کردم بیرون
از زبان آرسام
خواب بودم که دیدم صدای آه و ناله میاد همینطوری خواب آلود بلند شدم تا ببینم صدای چیه رفتم بیرون صدا از اتاق کارن میومد سمت اتاقش رفت در نیمه باز بود یکم از پشت در داخل رو نگاه کردم که اشک تو چشمام جمع شد کارن رو درحال معاشقه با روناک دیدم آروم و بی سر و صدا رفتم اتاقم وسایل ضروری رو برداشتم و از پنجره پایین رو نگاه کردم ارتفاعش زیاد نبود پس از بالاش پریدم پایین که پام پیج خورد و به شدت درد میکرد به زور خودم رو به پارک روبرو رسوندم جدا چه فکری با خودم کردم که از پنجره پریدم فکر کردم مثل این رمانا چیزیم نمیشه هه شانس ما اگه شانس بود الان کارن جلوی چشمام با روناک نبود
سرم به
از زبان دلوین
منتظر ارسین بودم که بیاد دنبالم یکی از اون دور هی دست تکون میداد یکم که دقت کردم فهمیدم رامینه سریع رفتم پیششون
-حرف نزن پخیدم از گرما ماشینت کو؟
-تو چطوری کوچولو؟
بعدشم موهای آرمین رو بهم ریختم
ارسین:یعنی رسما نقش درخت رو دارم ایفا میکنماااا
-آه درختم مگه غر میزنه؟
ارسین:خیلی پرو اییی
-هعببب به رفیقم رفتم
سوار ماشین که شدیم سریع پرسیدم:نگار،شادی و اراد کجان؟
یدفعه نفسای ارسین عصبی و تند شد و با لحن زننده ایی گفت:ساکت لطفا
رفیقم رو میشناختم تو اعصبانیتش نباید حرفی بزنی ولی چه کنم کرم دارم
-فاک یو بیب آها راستی ایران که بودم درباره ی اراد زیاد دخترا حرف میزدن بچم مگه چقدر معروف شده؟
آرمین از استرس داشت ناخوناشو میمیجویید و علامت میداد ساکت شم یکم گوشه کلم رو خاروندم و با گیجی گفتم:هن؟
یهو ارسین ماشین رو نگه داشت و برگشت عقب و با لحن التماس طور گفت:تو چرا انقدر کرم داری؟
خونسرد از جیبم یه آدامس برداشتم چون بخاطر آرسام همیشه همراهم آدامس بود دیگه عادتم شد و بعد با لحن ریلکسی گفتم:چون همه ی انسان ها از خاکن و طبیعیه که کرم داشته باشن برادر عزیزم
بعدم آدامس تو دهنم گذاشتم و جوییدم
ارسین:آنقدر با آرسام گشتی اینطوری شدی
و ماشینو راه انداخت
-ایششش گالرو ببند اه خوب شد یادم انداختی یه زنگ به آرسام بزنم
ارسین:فکر کنم سیمکارتتو باید نابود کنی
-چرا؟
ارمین:چون کامی هکت میکنه
-اع باش
و سیمکارتو از پنجره پرت کردم بیرون
از زبان آرسام
خواب بودم که دیدم صدای آه و ناله میاد همینطوری خواب آلود بلند شدم تا ببینم صدای چیه رفتم بیرون صدا از اتاق کارن میومد سمت اتاقش رفت در نیمه باز بود یکم از پشت در داخل رو نگاه کردم که اشک تو چشمام جمع شد کارن رو درحال معاشقه با روناک دیدم آروم و بی سر و صدا رفتم اتاقم وسایل ضروری رو برداشتم و از پنجره پایین رو نگاه کردم ارتفاعش زیاد نبود پس از بالاش پریدم پایین که پام پیج خورد و به شدت درد میکرد به زور خودم رو به پارک روبرو رسوندم جدا چه فکری با خودم کردم که از پنجره پریدم فکر کردم مثل این رمانا چیزیم نمیشه هه شانس ما اگه شانس بود الان کارن جلوی چشمام با روناک نبود
سرم به
۲.۶k
۲۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.