پرنسس اسلایترین
#پرنسس_اسلایترین
#part31
دراکو: به تو چه که کی به کی خدمت میکنه و عاشق میشه و چی میخوره مگه رئیسی چیزی هستی خفه شو بابا
: اولا خودت خفه شو دوما اصلا من مگه با تو بودم که میپری وسط
دراکو: تو خودت پای منو میکشی وسط دختره ی.....
نذاشتم حرفشو بگه که گفتم
: خفه شو مالفوی(با کمی داد)
تا خواستم بلند شم برم که دیدم یه سیلی رو هوا نثار صورتم شد
همه ساکت شدن
چشام پر اشک شد، پسره عوضی منو میزنی ها
نتونستم اون لحظه چیزی بگم اما به خودم قول دادم تلافی کنم کسی که دس رو من بلند کنه فاتحش خوندس
بلند شدم رفتم
سوفی: ما، رر، ری
رفتم بیرون تو حیاط یه نفس عمیقی کشیدم
: پسره عوضیییی منو میزنی ها یه کتکی نشونت بدم تو عمرت ندیده باشی حالا بشینو تماشا کن
داشتم با خودم کلنجار میرفتم که دیدم سوفیو ملیس و بچه های گریفیندور(همون دوستان ویژه) باهم اومدن
هرماینی: ماری خوبی؟
: اهم
سوفی: پسره عوضی، ولش کن تلافیش میکنیم
من:،،...
ملیس: ماری من واقعا معذرت میخوام میدونم باید بهت میگفتم اما...
: باشه بسه ملیس فهمیدم ایشالا قدرتو بدونه
ملیس:،..... 😓
هری: ماری مطمئن باش کارشو تلافی میکنیم حقشو میذاریم کف دستش
رون: شیطونه میگه همین الان برم خفش کنم پسره دیوونه
: نه شما کاری نداشته باشین خودم به وقتش به حسابش میرسم
هرماینی: دارکو خیلی بی تربیت و بی فرهنگه امیدوارم بمیرههه
همینطور که بچها داشتن حرف میزدن من ازشون فاصله گرفتم و رفتم اون سمت رود خونه که چند متری از هاگوارتز فاصله داشت رفتم نشستم لبه سنگه چشامو بستم تا کمی ارامش بگیرم اما صدا نذاشت
صدا: ارباب منو ببخشید، ببخشید،،،، اخ،،، پرنسسس
صدا شبیه صدای دابی بود کمی که تمرکز کردم مطمئن شدم صدای اونه، سراسیمه بلند شدم رفتم سمتش صدا از غار میومد اروم از سنگ ها رفتم پایین رسیدم جلو در غار چوب دستیمو در اوردم یه چراغ کوچیک روشن کردمو راهی شدم اروم اروم داشتم میرفتم که رسیدم سر صحنه دیدم دراکو دابیو گرفته و بستتش
دراکو: واس چی رفتی خدمتکار یکی دیگه شدی؟(عصبی)
د: اشتباه کردم ارباب، ولی اون حالا پرنسس منه
دراکو: خفه شو حالا که فلجت کردم نشونت میدم که پرنسست چطور میاد نجاتت
د: نه خواهش میکنم
چوب دستیو گرف سمت دابی که فلجش کنه شروع کرد داشت اروم اروم وردو میخوند که پریدم جلو دابی.....
#part31
دراکو: به تو چه که کی به کی خدمت میکنه و عاشق میشه و چی میخوره مگه رئیسی چیزی هستی خفه شو بابا
: اولا خودت خفه شو دوما اصلا من مگه با تو بودم که میپری وسط
دراکو: تو خودت پای منو میکشی وسط دختره ی.....
نذاشتم حرفشو بگه که گفتم
: خفه شو مالفوی(با کمی داد)
تا خواستم بلند شم برم که دیدم یه سیلی رو هوا نثار صورتم شد
همه ساکت شدن
چشام پر اشک شد، پسره عوضی منو میزنی ها
نتونستم اون لحظه چیزی بگم اما به خودم قول دادم تلافی کنم کسی که دس رو من بلند کنه فاتحش خوندس
بلند شدم رفتم
سوفی: ما، رر، ری
رفتم بیرون تو حیاط یه نفس عمیقی کشیدم
: پسره عوضیییی منو میزنی ها یه کتکی نشونت بدم تو عمرت ندیده باشی حالا بشینو تماشا کن
داشتم با خودم کلنجار میرفتم که دیدم سوفیو ملیس و بچه های گریفیندور(همون دوستان ویژه) باهم اومدن
هرماینی: ماری خوبی؟
: اهم
سوفی: پسره عوضی، ولش کن تلافیش میکنیم
من:،،...
ملیس: ماری من واقعا معذرت میخوام میدونم باید بهت میگفتم اما...
: باشه بسه ملیس فهمیدم ایشالا قدرتو بدونه
ملیس:،..... 😓
هری: ماری مطمئن باش کارشو تلافی میکنیم حقشو میذاریم کف دستش
رون: شیطونه میگه همین الان برم خفش کنم پسره دیوونه
: نه شما کاری نداشته باشین خودم به وقتش به حسابش میرسم
هرماینی: دارکو خیلی بی تربیت و بی فرهنگه امیدوارم بمیرههه
همینطور که بچها داشتن حرف میزدن من ازشون فاصله گرفتم و رفتم اون سمت رود خونه که چند متری از هاگوارتز فاصله داشت رفتم نشستم لبه سنگه چشامو بستم تا کمی ارامش بگیرم اما صدا نذاشت
صدا: ارباب منو ببخشید، ببخشید،،،، اخ،،، پرنسسس
صدا شبیه صدای دابی بود کمی که تمرکز کردم مطمئن شدم صدای اونه، سراسیمه بلند شدم رفتم سمتش صدا از غار میومد اروم از سنگ ها رفتم پایین رسیدم جلو در غار چوب دستیمو در اوردم یه چراغ کوچیک روشن کردمو راهی شدم اروم اروم داشتم میرفتم که رسیدم سر صحنه دیدم دراکو دابیو گرفته و بستتش
دراکو: واس چی رفتی خدمتکار یکی دیگه شدی؟(عصبی)
د: اشتباه کردم ارباب، ولی اون حالا پرنسس منه
دراکو: خفه شو حالا که فلجت کردم نشونت میدم که پرنسست چطور میاد نجاتت
د: نه خواهش میکنم
چوب دستیو گرف سمت دابی که فلجش کنه شروع کرد داشت اروم اروم وردو میخوند که پریدم جلو دابی.....
۳.۰k
۱۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.