مروارید عشق پارت ۶۲
رفتم دیدم رو صندلی نشسته من:هوفف آخه ولی دلم براش تنگشده همون موقع منو دید پاشد دویید اومد منم رفتم بغلش کردم اونم بغلم کرد سرمو تو گردنش بردم من:دلم برات تنگ شده بود گائول:منم همینطور بوسیدمش بعد از تو بغلم اومد بیرون منم موهاشو تکون میدادم و میبردم عقب دستمو انداختم دستشو گرفتم من:چرا خود سر پاشدی اومدی اینجا با این حالت هنوز خوب نشدی همین چند دقیقه پیش از کما اومدی بیرون گائول:جونگ کوک نتونستم تحمل کنم رفتم با دکتر حرف زدم رضایت بده شکایتشو پس بگیره من:قربونت بشم من آخه تلاشتو دوست داشتم☺ گائول:اگه اینجوری رضایت نمیداد یجور دیگه میدادم😂 من:نه نه اگه بلایی سرت میاورد بعد کارت من جرش میدادم اصلا این بیمارستانو رو سرشون خراب میکردم گائول:😊خودت خوبی کاری که باهات نکردن من:نه نکردن فقط حرف کشیدن😒حق نداشت باهات اونجوری حرف بزنه جلو رویه من داشت بهت توهین میکرد توهم میخواستی حرف بزنی زرت فحش میکشید گائول:میدونم چیکار کرده توهم خواستی پشت من باشی خوب عشقم غیرتی شد😍😂 من:😂😍خوب دیگه بریم خونه حالت بد میشه گائول:باشه بریم
از زبون خودم
رفتیم تهیونگم رفت تو راه تو ماشین جونگ کوک گفت کوک:تهیونگ بهم گفت میخوان زود تر از ما عروسی بگیرن من:باشه مشکلی ندارم ما که عجله ای نداریم میتونیم بعدش ما بگیریم کوک:خیله خوب اصلا هرچی تو بگی خوبه من: نه حرف من حرف عشقمم هست بعد دستشو کشید رو چونم خندید منم خندیدم بعد رسیدیم خونه من نشستم رو مبل
یک هفته بعد روز عروسی تهیونگ و یولی
از زبون خودم
رفتیم تهیونگم رفت تو راه تو ماشین جونگ کوک گفت کوک:تهیونگ بهم گفت میخوان زود تر از ما عروسی بگیرن من:باشه مشکلی ندارم ما که عجله ای نداریم میتونیم بعدش ما بگیریم کوک:خیله خوب اصلا هرچی تو بگی خوبه من: نه حرف من حرف عشقمم هست بعد دستشو کشید رو چونم خندید منم خندیدم بعد رسیدیم خونه من نشستم رو مبل
یک هفته بعد روز عروسی تهیونگ و یولی
۵.۳k
۰۸ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.