☆͜͡𝓱𝓮 𝔀𝓪𝓼 𝔂𝓸𝓾𝓻 𝓬𝓸𝓾𝓼𝓲𝓷 𝓾𝓷𝓽𝓲𝓷ঔৣ͡ ͜
☆͜͡𝓱𝓮 𝔀𝓪𝓼 𝔂𝓸𝓾𝓻 𝓬𝓸𝓾𝓼𝓲𝓷 𝓾𝓷𝓽𝓲𝓷ঔৣ͡ ͜
☆͜͡part_³⁶ঔৣ͡ ͜
صبح
ات از خواب بلند شدم و جونگوک خواب بود بلندش نکردم گفتم بهتر امروز و روز خوبی داشته باشیم پس یواش بلند شدم و رفتم دستشویی و کارهای لازم و کردم یه لباس پوشیدم(اسلاید بعد) و آروم رفتم درم بستم و رفتم پایین شروع کردم درست کردن صبحونه بعد چند دقیقه تموم شد صبحونه رو چیدم رفتم بالا جونگکوک و بیدار کردم لباس پوشید و اومد پایین
ات: خب امروز قراره یک روز خوب باشه پس کار تعطیل است
جونگکوک: اممم... اوکی
ات: خوبه پس بریم صبحونه بخریم
جونگکوک: باش
رفتن نشستن
جونگکوک: ات
ات: بله
جونگکوک: یادته موقع ازدواج قرار بود قانون بزاریم برای هم دیگه که یادمون رفت من قانونام و میگم
ات: اوکی
جونگکوک: 1 لباس خیلی باز ممنوع
2همیشه منو بوس کن
3به پسر دیگه ای نزدیک نشو
همین
ات: اوکی حالا من
1به دخترا نزدیک نشو
همین
جونگکوک: اوکی
صبحونه رو خوردن
بعد صبحونه
ات: جونگکوک بیا بریم تو باغ
جونگکوک: باش
باهم رفتن تو باغ
ات: یا چرا نمیای عکس بگیریم
جونگکوک:اوففففف اومدم
راوی
ات و جونگکوک کلی عکس گرفتن و رفتن داخل و نشستن رو کاناپه و گیم زدن
ات: من بردم
جونگکوک: نخیر
ات: من بردم
جونگکوک: نخیر
ات:جیغغغغغغغغغغغغ
جونگکوک: 😳
ات: دوباره جیغ میزنم
جونگکوک: باشه تو بردی
ات: خب پس منم بهت میگم که منو ببری بیرون
جونگکوک: چشم
ات: پس میرم آماده شم
جونگکوک: منم میام
ات: بیا
ات ویو
رفتم بالا لباسی که دوست داشتم در آوردم(اسلاید بعد) و پوشیدم یه میکاپ ساده کردم و کفش هامو پوشیدم و عطر زدم رفتم تا جونگکوک هم بیاد آماده شه
جونگکوک ویو
رفتم داخل یه لباس پوشیدم(اسلاید بعد) و موهام درست کردم عطر زدم و رفتم بیرون
جونگکوک: بریم
ات: بریم
رفتیم باهم دیگه بیرون و همینطور گشتیم تا شب و
جونگکوک: بیا بریم رستوران
ات: باشه
رفتیم سمت رستوران پیاده شدیم و رفتیم داخل گارسون اومدم
گارسون: چی میل دارید
جونگکوک: من پاستا
ات: منم پاستا
گارسون: چشم
گارسون رفت و....
☆͜͡part_³⁶ঔৣ͡ ͜
صبح
ات از خواب بلند شدم و جونگوک خواب بود بلندش نکردم گفتم بهتر امروز و روز خوبی داشته باشیم پس یواش بلند شدم و رفتم دستشویی و کارهای لازم و کردم یه لباس پوشیدم(اسلاید بعد) و آروم رفتم درم بستم و رفتم پایین شروع کردم درست کردن صبحونه بعد چند دقیقه تموم شد صبحونه رو چیدم رفتم بالا جونگکوک و بیدار کردم لباس پوشید و اومد پایین
ات: خب امروز قراره یک روز خوب باشه پس کار تعطیل است
جونگکوک: اممم... اوکی
ات: خوبه پس بریم صبحونه بخریم
جونگکوک: باش
رفتن نشستن
جونگکوک: ات
ات: بله
جونگکوک: یادته موقع ازدواج قرار بود قانون بزاریم برای هم دیگه که یادمون رفت من قانونام و میگم
ات: اوکی
جونگکوک: 1 لباس خیلی باز ممنوع
2همیشه منو بوس کن
3به پسر دیگه ای نزدیک نشو
همین
ات: اوکی حالا من
1به دخترا نزدیک نشو
همین
جونگکوک: اوکی
صبحونه رو خوردن
بعد صبحونه
ات: جونگکوک بیا بریم تو باغ
جونگکوک: باش
باهم رفتن تو باغ
ات: یا چرا نمیای عکس بگیریم
جونگکوک:اوففففف اومدم
راوی
ات و جونگکوک کلی عکس گرفتن و رفتن داخل و نشستن رو کاناپه و گیم زدن
ات: من بردم
جونگکوک: نخیر
ات: من بردم
جونگکوک: نخیر
ات:جیغغغغغغغغغغغغ
جونگکوک: 😳
ات: دوباره جیغ میزنم
جونگکوک: باشه تو بردی
ات: خب پس منم بهت میگم که منو ببری بیرون
جونگکوک: چشم
ات: پس میرم آماده شم
جونگکوک: منم میام
ات: بیا
ات ویو
رفتم بالا لباسی که دوست داشتم در آوردم(اسلاید بعد) و پوشیدم یه میکاپ ساده کردم و کفش هامو پوشیدم و عطر زدم رفتم تا جونگکوک هم بیاد آماده شه
جونگکوک ویو
رفتم داخل یه لباس پوشیدم(اسلاید بعد) و موهام درست کردم عطر زدم و رفتم بیرون
جونگکوک: بریم
ات: بریم
رفتیم باهم دیگه بیرون و همینطور گشتیم تا شب و
جونگکوک: بیا بریم رستوران
ات: باشه
رفتیم سمت رستوران پیاده شدیم و رفتیم داخل گارسون اومدم
گارسون: چی میل دارید
جونگکوک: من پاستا
ات: منم پاستا
گارسون: چشم
گارسون رفت و....
۱۵.۸k
۲۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.