فیک جنون فصل ۲
پارت ۵☆☆☆☆☆
اون شب گذشت و صب از خواب بلند شده بودیم و صبحونه خورده بودیم تلفن خونه رو برداشتم و دفتر قدیمیی که دی شب پیدا کرده بودم رو باز کردم و دنبال شماره جین گشتم
یونگی ام یک دفتر دیگه دستش بود و دنبال اسم اون میگشت
در حال تند تند خوندن اسم ها بودم که صدای یونگی بهم تلنگر زد
-پیداش کردم
بعد سریع برگه رو گرفتم و شماره رو زدم
بعد چند بوق گوشیو رو برداشت
؛سلام؟
آره صدای تو گلویی خودش بود
+سلام
بعد کمی مکث شروع به حرف زدن کرد
؛رز سیاه
لبخند زدم و به یونگی نگاه کردم اون هم لبخند داشت
+از کجا فهمیدی
؛صدات مثل همیشه مصمم و استاواره
؛خوب چرا زنگ زدی به من
+یه کاری برات دارم
؛چه کاری؟
+میخوام با من همکاری کنی
؛مگه باز نشسته نشده بودی
+یکم دلم تنگ شده برای کار
؛عجیبه تو هیچوقت با من همکاری نکردی .تازه منم خیلی وقتی تو کار آموزشم مدت زیادیه ماموریت قبول نکردم
+حالا الان چی ؟قبول می کنی با من کار کنی؟
بعد کمی سکوت و فکر کردن مصمم گفت
؛معلومه هستم
+هنوز تو آموزشگاه کار میکنی؟
؛آره اینجا زندگیه منه
+همونجا بمون و اسلحتو قلاف کن سوک جین دارم میام دنبالت اونجا همه چیزو برات توضیح میدم
؛چشم بلک رز
کت و شلوار مشکیمو با یک تاپ سیاه که روش تور مشکی بود ست کردم و به یاد قدیم عطر مردونه زدم البته برای یونگی رو استفاده کردم چون تمام وسایل قدیمیمو به محض خرید این خونه بیرون انداخته بودم به جز چند تا دفتر شماره ها و پرونده ها که تو انباری بودن
لپ یونگیو بوسیدم و خداحافظی کردم و بیرون اومدم
سوار ماشین شدم و به سمت آموزشگاه رفتم
.
.
.
از ماشین پیاده شدم و سوئیچ رو در اوردم و در رو قفل کردم
بعد در آموزشگاه رو زدم
در حالی که منتظر بودم به ساعتم نگاه کردم ۳ بعد ظهر بود در باز شد یک آقا بود که نمیشناختمش بعد که وارد شدم مرد پشتم در رو بست و منم به سمت سالن رفتم جین وسط سالن وایستاده بود
اطراف رو نگاه کردم
+عجیبه هیچکی اینجا نیست
؛امروز رو بهشون مرخصی دادم
+زمان ما مرخصی نمیدادی
؛زمونه تغییر کرده
؛خوب ببینم چیکار میخوای بکنی رز سیاه
+بیا بریم سوار ماشین شیم تو راه برات توضیح میدم
؛کجا میریم؟
+توضیح میدم
بعد دنبالم اومد و جای کمک راننده نشست منم فرمون رو چوخندم و از حالت پارک در اومدم
بعد موبایلم رو روشن کردم و لوکیشنی که تهیونگ فرستاده بود رو باز کردم و کنارم گذاشتم
حالا که همه چی سر جاش بود به جین تک نگاهی کردم
با لب های قلوه ای که از تعجب آویزون شده بودن و یکی از ابرو هاش پایین بود و دیگری بالا بهم نگاه می کرد
نیش خندی زدم و به جاده نگاه کردم
و بعد شروع به توضیح دادن ماجرا براش کردم
اون شب گذشت و صب از خواب بلند شده بودیم و صبحونه خورده بودیم تلفن خونه رو برداشتم و دفتر قدیمیی که دی شب پیدا کرده بودم رو باز کردم و دنبال شماره جین گشتم
یونگی ام یک دفتر دیگه دستش بود و دنبال اسم اون میگشت
در حال تند تند خوندن اسم ها بودم که صدای یونگی بهم تلنگر زد
-پیداش کردم
بعد سریع برگه رو گرفتم و شماره رو زدم
بعد چند بوق گوشیو رو برداشت
؛سلام؟
آره صدای تو گلویی خودش بود
+سلام
بعد کمی مکث شروع به حرف زدن کرد
؛رز سیاه
لبخند زدم و به یونگی نگاه کردم اون هم لبخند داشت
+از کجا فهمیدی
؛صدات مثل همیشه مصمم و استاواره
؛خوب چرا زنگ زدی به من
+یه کاری برات دارم
؛چه کاری؟
+میخوام با من همکاری کنی
؛مگه باز نشسته نشده بودی
+یکم دلم تنگ شده برای کار
؛عجیبه تو هیچوقت با من همکاری نکردی .تازه منم خیلی وقتی تو کار آموزشم مدت زیادیه ماموریت قبول نکردم
+حالا الان چی ؟قبول می کنی با من کار کنی؟
بعد کمی سکوت و فکر کردن مصمم گفت
؛معلومه هستم
+هنوز تو آموزشگاه کار میکنی؟
؛آره اینجا زندگیه منه
+همونجا بمون و اسلحتو قلاف کن سوک جین دارم میام دنبالت اونجا همه چیزو برات توضیح میدم
؛چشم بلک رز
کت و شلوار مشکیمو با یک تاپ سیاه که روش تور مشکی بود ست کردم و به یاد قدیم عطر مردونه زدم البته برای یونگی رو استفاده کردم چون تمام وسایل قدیمیمو به محض خرید این خونه بیرون انداخته بودم به جز چند تا دفتر شماره ها و پرونده ها که تو انباری بودن
لپ یونگیو بوسیدم و خداحافظی کردم و بیرون اومدم
سوار ماشین شدم و به سمت آموزشگاه رفتم
.
.
.
از ماشین پیاده شدم و سوئیچ رو در اوردم و در رو قفل کردم
بعد در آموزشگاه رو زدم
در حالی که منتظر بودم به ساعتم نگاه کردم ۳ بعد ظهر بود در باز شد یک آقا بود که نمیشناختمش بعد که وارد شدم مرد پشتم در رو بست و منم به سمت سالن رفتم جین وسط سالن وایستاده بود
اطراف رو نگاه کردم
+عجیبه هیچکی اینجا نیست
؛امروز رو بهشون مرخصی دادم
+زمان ما مرخصی نمیدادی
؛زمونه تغییر کرده
؛خوب ببینم چیکار میخوای بکنی رز سیاه
+بیا بریم سوار ماشین شیم تو راه برات توضیح میدم
؛کجا میریم؟
+توضیح میدم
بعد دنبالم اومد و جای کمک راننده نشست منم فرمون رو چوخندم و از حالت پارک در اومدم
بعد موبایلم رو روشن کردم و لوکیشنی که تهیونگ فرستاده بود رو باز کردم و کنارم گذاشتم
حالا که همه چی سر جاش بود به جین تک نگاهی کردم
با لب های قلوه ای که از تعجب آویزون شده بودن و یکی از ابرو هاش پایین بود و دیگری بالا بهم نگاه می کرد
نیش خندی زدم و به جاده نگاه کردم
و بعد شروع به توضیح دادن ماجرا براش کردم
۲۰.۹k
۲۸ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.