"پروانه ی خونی من"
"پروانه ی خونی من"
پارت 71
پارت اخر
/چند سال بعد ویو ا/ت/
الان حدودا پنح ساله که از ازدواج منو جونگکوک میگذره.چند روز بعد از عروسیم متوجه شدم که سی جون با پدر و مادر صحبت کرده و اونهارو قانع کرده.
اولش میگفتم اخه برای چی مگه من قبلا بهش کمک کردم که الان داره جبران میکنه
برای همین رفتم ز جونگکوک پرسیدم که گفت قبلا توی بچگی کمکش کرده بودم
یادم اومد رفتم ازش تشکر کردم.
متوجه شدم که دختر خاله ی جونگکوک یعنی لیا پدر و مادر رو پر کرده بوده برام خیلی عجیب بود که چجوری اون فهمیده بوده بعد فهمیدم کع یکی از خدمتکارا از کارهایی که انجام میدادم بهش خبر میداده و اونم فهمیده بوده که من حامله ام.
اخه چرا باید پدر و مادر حرف اون رو باور بکنن؟خب حق دارن اون بهشون بیشتر نزدیکه.هعییی
هانا هم ی پسر داره که یک سال از داسام بزرگتره و ی دختر هم داره که دو سالشه.
ما هم سه تا بچه داریم البته سومیه تو راهه
اولین بچمون دختره اسمش داسام هست پنج سالشه
کپی جونگکوکه از همه لحاظ رفتاری، گفتاری قیافه و اخلاق
اما بچه ی دوممون پسره اسمش سوهو هست سه سالشه
فقط قیافش شبیه منه و یکی دو تا از اخلاقاش
اما به جونگکوک رفته کلا
بچه ی سومیمون هم پسره فعلا اسمی براش پیدا نکردیم.
چند روز پیش متوجه شدیم که لیا مرده من نرفتم اما جونگکوک مجبور بود بره چون دختر خاله اش بود.البته اونم نمیخواست بره چون من نمیرفتم پدر و مادرش اصرارش کردن و منم بهش گفتم کار دارم نمیتونم بیام اونم بالاخره راضی شده و رفت.
دلم براش میسوزه اون هنوز جون بود...
"پایان"
شرطا=
لایک: 30 تا
\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\
شرطا که رسید پنج پارت از فیک روز عشق رو براتون میزارم.
از این به بعد شرطی میخوام فیک رو بزارم
ممنونم از همایتتون.
/////////////////////////////////////////////////////////
پارت 71
پارت اخر
/چند سال بعد ویو ا/ت/
الان حدودا پنح ساله که از ازدواج منو جونگکوک میگذره.چند روز بعد از عروسیم متوجه شدم که سی جون با پدر و مادر صحبت کرده و اونهارو قانع کرده.
اولش میگفتم اخه برای چی مگه من قبلا بهش کمک کردم که الان داره جبران میکنه
برای همین رفتم ز جونگکوک پرسیدم که گفت قبلا توی بچگی کمکش کرده بودم
یادم اومد رفتم ازش تشکر کردم.
متوجه شدم که دختر خاله ی جونگکوک یعنی لیا پدر و مادر رو پر کرده بوده برام خیلی عجیب بود که چجوری اون فهمیده بوده بعد فهمیدم کع یکی از خدمتکارا از کارهایی که انجام میدادم بهش خبر میداده و اونم فهمیده بوده که من حامله ام.
اخه چرا باید پدر و مادر حرف اون رو باور بکنن؟خب حق دارن اون بهشون بیشتر نزدیکه.هعییی
هانا هم ی پسر داره که یک سال از داسام بزرگتره و ی دختر هم داره که دو سالشه.
ما هم سه تا بچه داریم البته سومیه تو راهه
اولین بچمون دختره اسمش داسام هست پنج سالشه
کپی جونگکوکه از همه لحاظ رفتاری، گفتاری قیافه و اخلاق
اما بچه ی دوممون پسره اسمش سوهو هست سه سالشه
فقط قیافش شبیه منه و یکی دو تا از اخلاقاش
اما به جونگکوک رفته کلا
بچه ی سومیمون هم پسره فعلا اسمی براش پیدا نکردیم.
چند روز پیش متوجه شدیم که لیا مرده من نرفتم اما جونگکوک مجبور بود بره چون دختر خاله اش بود.البته اونم نمیخواست بره چون من نمیرفتم پدر و مادرش اصرارش کردن و منم بهش گفتم کار دارم نمیتونم بیام اونم بالاخره راضی شده و رفت.
دلم براش میسوزه اون هنوز جون بود...
"پایان"
شرطا=
لایک: 30 تا
\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\
شرطا که رسید پنج پارت از فیک روز عشق رو براتون میزارم.
از این به بعد شرطی میخوام فیک رو بزارم
ممنونم از همایتتون.
/////////////////////////////////////////////////////////
۵.۳k
۲۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.