جنون ارواح پارت اخر
" باز گشت به زمان حال "
+ یعنی کل دلیلت همین بودددد
¤ اره ، خیلی حس خوبی از کشتنش دارم
+ ولی اون کارش عمدی نبود ( بغض )
¤ اره میدونم ، ولی جون تنها کس من رو گرفت ، من جز سونگ جه کیو داشتم ؟ انتقام خیلی حس خوبی داره
حرفاش کوک رو عصبانی میکرد
اخرش دیگه دووم نیاورد و چاقوش رو توی گردن سونگمین فرو کرد
+ پس اگه انتقام حس خوبی داره منم این کارو میکنم !
و چاقو رو در آورد
سونگمین نفسش بند اومد و پرت شد زمین
جونگکوک نشست روش و چاقو رو 7 بار توی شکمش فرو کرد
از روش بلند شد و جسد سونگمین رو روی تخت گذاشت و پتو رو کشید روش
خودشم از اتاق رفت
سر و صدا پلیس ها رو از خواب بیدار کرده بود
پلیس اول : اقای جئون چی شده ؟
جونگکوک وقتی فهمید صداشون پلیس ها رو بیدار کرده خیلی ترسید
+ هی .. هیچی چیزی نشده
پلیس : پس چرا تنتون خونیه ؟
کوک به خودش نگاهی کرد و دید پلیس راست میگه !
کل دستاش و لباساش خونی بودن
مطمئن بود اگه فرار نکنه توی دردسر میوفته
پس دو پا داشت و دوتا دیگه قرض گرفت و الفرار !
تا میتونست دوید
پلیس : بگیرش بگیرشش نزار فرار کنههه
ولی برای این حرفا دیر بود !
کوک رفت خونه خودش
+ اخیش دلم واسه اینجا تنگ شده بود
" دو روز بعد "
کوک تقریبا حالش خوب بود
چون دلش خنک شده بود و فکرش راحت بود
اما خوشیش قرار نبود زیاد طول بکشه !
زییینگگ
رفت که درو باز کنه
زن : سلام شما اقای جئون جانگ کوک هستید ؟
کوک خوب فهمید که اون زن کلانتره
+ بله خودمم
زن : شما به جرم فرار از تیمارستان و قتل یک پسر 21 ساله بازداشتید !
+ چی ؟ نه من جایی نمیااامم
زن : باهامون بیاید کلانتری همه چی مشخص میشه
اونا کوک رو به زور بردن کلانتری و اتاق بازجویی
همون زن وارد اتاق شد
زن : خب چندتا سوال ازت دارم
+ بله
زن: تو ایشون رو به قتل رسوندی ؟
و عکسی از سونگمین بهش نشون داد
+ اره
زن : خب انگیزه ت چی بود ؟
+ انتقام ! چون اون همسر من رو به قتل رسونده بود و هیچ انگیره ای هم برای کارش نداشت
زن : بالاخره کارت کاملا عمدی بوده ، بعدا این حرفا رو تو دادگاه بزن
+ دادگاه چه زمانیه ؟
زن : فردا
" فردا صبح ، ساعت 3 ظهر "
قاضی : اقای جئون جانگ کوک به جرم کشتن یک پسر 21 ساله به صورت عمدی و همچنین فرار از تیمارستان به 6 سال حبس محکوم شد !
پوزخندی زد
حتی اگر حبس ابد هم میگرفت براش مهم نبود
چون بالاخره به هدفش رسید
خیلی حس خوبی داره رسیدن به چیزی که میخوای ، حتی اگه خلاف باشه !
the end !
******
درسته !
داستان جونگ کوک خوب شروع شد
ولی بد تموم شد !
درسته که باید خوب تموم میشد
ولی به قول خلسه :
یه پایان قشنگ و خوب باید گذاشت بی شروع !
+ یعنی کل دلیلت همین بودددد
¤ اره ، خیلی حس خوبی از کشتنش دارم
+ ولی اون کارش عمدی نبود ( بغض )
¤ اره میدونم ، ولی جون تنها کس من رو گرفت ، من جز سونگ جه کیو داشتم ؟ انتقام خیلی حس خوبی داره
حرفاش کوک رو عصبانی میکرد
اخرش دیگه دووم نیاورد و چاقوش رو توی گردن سونگمین فرو کرد
+ پس اگه انتقام حس خوبی داره منم این کارو میکنم !
و چاقو رو در آورد
سونگمین نفسش بند اومد و پرت شد زمین
جونگکوک نشست روش و چاقو رو 7 بار توی شکمش فرو کرد
از روش بلند شد و جسد سونگمین رو روی تخت گذاشت و پتو رو کشید روش
خودشم از اتاق رفت
سر و صدا پلیس ها رو از خواب بیدار کرده بود
پلیس اول : اقای جئون چی شده ؟
جونگکوک وقتی فهمید صداشون پلیس ها رو بیدار کرده خیلی ترسید
+ هی .. هیچی چیزی نشده
پلیس : پس چرا تنتون خونیه ؟
کوک به خودش نگاهی کرد و دید پلیس راست میگه !
کل دستاش و لباساش خونی بودن
مطمئن بود اگه فرار نکنه توی دردسر میوفته
پس دو پا داشت و دوتا دیگه قرض گرفت و الفرار !
تا میتونست دوید
پلیس : بگیرش بگیرشش نزار فرار کنههه
ولی برای این حرفا دیر بود !
کوک رفت خونه خودش
+ اخیش دلم واسه اینجا تنگ شده بود
" دو روز بعد "
کوک تقریبا حالش خوب بود
چون دلش خنک شده بود و فکرش راحت بود
اما خوشیش قرار نبود زیاد طول بکشه !
زییینگگ
رفت که درو باز کنه
زن : سلام شما اقای جئون جانگ کوک هستید ؟
کوک خوب فهمید که اون زن کلانتره
+ بله خودمم
زن : شما به جرم فرار از تیمارستان و قتل یک پسر 21 ساله بازداشتید !
+ چی ؟ نه من جایی نمیااامم
زن : باهامون بیاید کلانتری همه چی مشخص میشه
اونا کوک رو به زور بردن کلانتری و اتاق بازجویی
همون زن وارد اتاق شد
زن : خب چندتا سوال ازت دارم
+ بله
زن: تو ایشون رو به قتل رسوندی ؟
و عکسی از سونگمین بهش نشون داد
+ اره
زن : خب انگیزه ت چی بود ؟
+ انتقام ! چون اون همسر من رو به قتل رسونده بود و هیچ انگیره ای هم برای کارش نداشت
زن : بالاخره کارت کاملا عمدی بوده ، بعدا این حرفا رو تو دادگاه بزن
+ دادگاه چه زمانیه ؟
زن : فردا
" فردا صبح ، ساعت 3 ظهر "
قاضی : اقای جئون جانگ کوک به جرم کشتن یک پسر 21 ساله به صورت عمدی و همچنین فرار از تیمارستان به 6 سال حبس محکوم شد !
پوزخندی زد
حتی اگر حبس ابد هم میگرفت براش مهم نبود
چون بالاخره به هدفش رسید
خیلی حس خوبی داره رسیدن به چیزی که میخوای ، حتی اگه خلاف باشه !
the end !
******
درسته !
داستان جونگ کوک خوب شروع شد
ولی بد تموم شد !
درسته که باید خوب تموم میشد
ولی به قول خلسه :
یه پایان قشنگ و خوب باید گذاشت بی شروع !
۱۷.۶k
۱۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.