پارت ۹ : عشق و سرنوشت
گندم : واقعا نمیفهمم جچوری دلش میاد منو که هنوز ۱۹ سالمه شوهر بده گیسو العان به تنها چیزی که فکر میکنم که زودتر برم کره و خودم از شر این ازدواج زوری راحت کنم
گیسو : عالیه میگم من همین فردا میرم دانشگاه تاکارامون را انجام بدم تو هم کمکم وسایلت رو جمع کن
گندم : ممنون مرسی که هستی خواهری واقعا تو اگه نبودی و بهم خبر نمیدادی به نظرت باید چکار میکردم
گیسو : من همیشه کنارتم خومجل خانوم
گندم : دیگه برای امشب طراحی بسه بریم بخوابیم و باهم رفتند و روی تخت دونفره گندم خوابیدند
گیسو : عالیه میگم من همین فردا میرم دانشگاه تاکارامون را انجام بدم تو هم کمکم وسایلت رو جمع کن
گندم : ممنون مرسی که هستی خواهری واقعا تو اگه نبودی و بهم خبر نمیدادی به نظرت باید چکار میکردم
گیسو : من همیشه کنارتم خومجل خانوم
گندم : دیگه برای امشب طراحی بسه بریم بخوابیم و باهم رفتند و روی تخت دونفره گندم خوابیدند
۴.۵k
۲۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.