ازدواج اجباری دو مافیا p12
ویو ا/ت :
بله همینطور که گفتم اتفاق افتاد کسی هم که به جای من خاک کردن کوک جور کرد
هر آخر هفته میرفتم سرخاک دروغینم که ببینم کی میاد همیشه لیسا ته و یونگی میومدن لیسا و ته و کوک زودتر میرفتن و یونگی میموند و گریه میکرد بعد یه سال فهمیدم عاشق یونگی شدم ولی هنوز میترسم برم پیشش یعنی چه عکس العملی نشون میده اگه بفهمه این همه سال بهش دروغ گفتم بازم دوسم داره
ویو یونگی :
وقتی از خواب بیدار شدم کوک خواب بود بدون سرو صدا لباس پوشیدم و رفتم سرخاک عشقم
پرش زمانی به سرخاک ا/ت......
_ ا/ت عشقم خیلی وقته نیومدم پیشت داداشت نمیذاشت بیام خیلی دلم برات تنگ شده الان سه ساله بدون تو روز و شب میکنم نفس کشیدن برام سخت شده دیگه نمیتونم بدون تو زندگی کنم ببین این چاقو رو منم الان میام پیشت
ویو ا/ت :
با رفتن کوکی دوباره رفتم سرخاکم پشت درخت قایم شدم دوباره یونگی اومده بود داشت با خاک دروغینم صحبت میکرد با حرفاش قلبم تیکه تیکه شد تا وقتی که یه چاقو رو از تو جیبش در اورد میخواست بیاد پیش من خیلی ترسیدم که چیزیش بشه دیگه نمیتونستم تحمل کنم دوییدم سمتش و از پشت بغلش کردم
ویو یونگی :
وقتی چاقو رو در اوردم یکی منو از پشت بغل کرد بوی تنش خیلی آشنا بود بوی تنه ا/ت رو میداد ناخودآگاه زدم زیر گریه
_ ا/ت خودتی
+اره عشقم منم منو ببخش من هیچ وقت از پیشت نرفتم همیشه از دور نگات میکردم من عاشقت شدم من الان حاضرم بمیرم اما باهات ازدواج کنم
_ عشقم خدانکنه دیگه هیچ وقت این حرف و نزن دیگه نمیذارم از پیشم بری ( ا/ت رو بغل کرد )
حمایت کن وگرنه از پارت بعد خبری نیست😔🙃🫣
بله همینطور که گفتم اتفاق افتاد کسی هم که به جای من خاک کردن کوک جور کرد
هر آخر هفته میرفتم سرخاک دروغینم که ببینم کی میاد همیشه لیسا ته و یونگی میومدن لیسا و ته و کوک زودتر میرفتن و یونگی میموند و گریه میکرد بعد یه سال فهمیدم عاشق یونگی شدم ولی هنوز میترسم برم پیشش یعنی چه عکس العملی نشون میده اگه بفهمه این همه سال بهش دروغ گفتم بازم دوسم داره
ویو یونگی :
وقتی از خواب بیدار شدم کوک خواب بود بدون سرو صدا لباس پوشیدم و رفتم سرخاک عشقم
پرش زمانی به سرخاک ا/ت......
_ ا/ت عشقم خیلی وقته نیومدم پیشت داداشت نمیذاشت بیام خیلی دلم برات تنگ شده الان سه ساله بدون تو روز و شب میکنم نفس کشیدن برام سخت شده دیگه نمیتونم بدون تو زندگی کنم ببین این چاقو رو منم الان میام پیشت
ویو ا/ت :
با رفتن کوکی دوباره رفتم سرخاکم پشت درخت قایم شدم دوباره یونگی اومده بود داشت با خاک دروغینم صحبت میکرد با حرفاش قلبم تیکه تیکه شد تا وقتی که یه چاقو رو از تو جیبش در اورد میخواست بیاد پیش من خیلی ترسیدم که چیزیش بشه دیگه نمیتونستم تحمل کنم دوییدم سمتش و از پشت بغلش کردم
ویو یونگی :
وقتی چاقو رو در اوردم یکی منو از پشت بغل کرد بوی تنش خیلی آشنا بود بوی تنه ا/ت رو میداد ناخودآگاه زدم زیر گریه
_ ا/ت خودتی
+اره عشقم منم منو ببخش من هیچ وقت از پیشت نرفتم همیشه از دور نگات میکردم من عاشقت شدم من الان حاضرم بمیرم اما باهات ازدواج کنم
_ عشقم خدانکنه دیگه هیچ وقت این حرف و نزن دیگه نمیذارم از پیشم بری ( ا/ت رو بغل کرد )
حمایت کن وگرنه از پارت بعد خبری نیست😔🙃🫣
۱۶.۵k
۳۰ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.