Love warning
part: 29
ویو لیا: اومد سمتم که دستش مشت بود یهو زد توی گوشم
کوک: عوضی ی هرزه......(شروع میکنه به زدن لیا)
لیا:...اخخ..نکن(گریه)
با کمر بندش شروع کرد به زدنم هر جا که دلش میخواست کمربند رو فرود میاوارد روی صورتم، دستام، کمرم،پاهام از لبم خون میومد لیوانی که روی میز بود رو پرت کرد سمت تلوزیون صفحه ی تلوزیون شکست و شیشه های لیوان نرم شد روی زمین.....روی زمین افتاده بودم اومد سمتم سعی کردم عقب برم ولی نشد پاش رو روی گلوم فشار میداد
کوک:...بمیر.. بمیر...لعنتی بمیرررر(داد)
ویو لیا: چشمام تار شد و هیچ جارو ندیدم.....
_________________________________
ویو لیا: با ریخته شدن آب سرد روی صورتم چشمام باز شد هنوز همون حالت وحشی رو داشت اومد سمتم و با شلاقی که توی دستش بود شروع کرد به زدنم تمام جرعتمو جمع کردم و گفتم
لیا: چرا..داری این کار..میکنی؟ (دیگه لیا رو نمیزنه و میگه)
کوک:خفه شو....صداتو ببر...چرا دارم این کارو میکنم هااا یعنی خودت نمیدونی.....از کی تا حالا با دشمن خونیم میگردی هاااا(داد)
لیا: چ.چی میگی....؟
ویو لیا: یه مشت عکس که نمیدونم مال کی بودن و برای چی بودن گذاشت روی پاهام تا خواستم دستام رو تکون بدم متوجه شدم دستام رو از پشت به صندلی بسته اون دختری که توی عکسا بود شبیه من بود ولی من نبودم گفتم
لیا: این...این من نیستم...
ویو لیا: با پاش زد توی شکمم که با صندلی به عقب افتادم درد زیادی توی شکمم پیچیده بود حس کردم داره از سرم خون میاد دیدم سرم شکسته چشمام سیاهی رفت و هیچی به جز صدا های بلند جونگ کوک که میگفت بمیر نمیشنیدم و......
یک روز بعد
ویو کوک: لیا از دیروز بیهوش بود تهیونگ اومده بود پیشم حالم با اون هرزه یازیای لیا خوب نبود گفتم
کوک: اون با چان یول( یکی از دشمنای کوک) بوده میفهمی....بد ترین دشمنم
ته: جونگ کوک یکم با خودت فکر کن من هرروز بهش سر میزدم هر شبم همین جا میخوابیدم فقط روز اخری تا ساعت ۱۰ صبح کنارش بودم وقتی رفتم غرق خواب بود ساعت ۷ هم که تو اومدی..دوربینا رو چک کردی!؟ اصلا این عکسا رو کدوم خری بهت داده...کی اینا به دستت رسیده؟
کوک:دیروز ساعت ۸ صبح به دستم رسیدن
ته:(خنده عصبی)....مسخرست...واقعا خل شدی؟من از شب قبل تا صبح روز بعد ساعت ۱۰ کنارش بودم...حتی وقتی نداشته که بخواد این کار روکنه...هرکی بوده میخواسته ذهنت و وقتت رو صرف این چیزای الکی کنی...خیلی داری تند میری اون دختر بدبخت رو بدبخت تر از این نکن(تهیونگ میره)
ویوکوک:....
ادامه دارد...
ویو لیا: اومد سمتم که دستش مشت بود یهو زد توی گوشم
کوک: عوضی ی هرزه......(شروع میکنه به زدن لیا)
لیا:...اخخ..نکن(گریه)
با کمر بندش شروع کرد به زدنم هر جا که دلش میخواست کمربند رو فرود میاوارد روی صورتم، دستام، کمرم،پاهام از لبم خون میومد لیوانی که روی میز بود رو پرت کرد سمت تلوزیون صفحه ی تلوزیون شکست و شیشه های لیوان نرم شد روی زمین.....روی زمین افتاده بودم اومد سمتم سعی کردم عقب برم ولی نشد پاش رو روی گلوم فشار میداد
کوک:...بمیر.. بمیر...لعنتی بمیرررر(داد)
ویو لیا: چشمام تار شد و هیچ جارو ندیدم.....
_________________________________
ویو لیا: با ریخته شدن آب سرد روی صورتم چشمام باز شد هنوز همون حالت وحشی رو داشت اومد سمتم و با شلاقی که توی دستش بود شروع کرد به زدنم تمام جرعتمو جمع کردم و گفتم
لیا: چرا..داری این کار..میکنی؟ (دیگه لیا رو نمیزنه و میگه)
کوک:خفه شو....صداتو ببر...چرا دارم این کارو میکنم هااا یعنی خودت نمیدونی.....از کی تا حالا با دشمن خونیم میگردی هاااا(داد)
لیا: چ.چی میگی....؟
ویو لیا: یه مشت عکس که نمیدونم مال کی بودن و برای چی بودن گذاشت روی پاهام تا خواستم دستام رو تکون بدم متوجه شدم دستام رو از پشت به صندلی بسته اون دختری که توی عکسا بود شبیه من بود ولی من نبودم گفتم
لیا: این...این من نیستم...
ویو لیا: با پاش زد توی شکمم که با صندلی به عقب افتادم درد زیادی توی شکمم پیچیده بود حس کردم داره از سرم خون میاد دیدم سرم شکسته چشمام سیاهی رفت و هیچی به جز صدا های بلند جونگ کوک که میگفت بمیر نمیشنیدم و......
یک روز بعد
ویو کوک: لیا از دیروز بیهوش بود تهیونگ اومده بود پیشم حالم با اون هرزه یازیای لیا خوب نبود گفتم
کوک: اون با چان یول( یکی از دشمنای کوک) بوده میفهمی....بد ترین دشمنم
ته: جونگ کوک یکم با خودت فکر کن من هرروز بهش سر میزدم هر شبم همین جا میخوابیدم فقط روز اخری تا ساعت ۱۰ صبح کنارش بودم وقتی رفتم غرق خواب بود ساعت ۷ هم که تو اومدی..دوربینا رو چک کردی!؟ اصلا این عکسا رو کدوم خری بهت داده...کی اینا به دستت رسیده؟
کوک:دیروز ساعت ۸ صبح به دستم رسیدن
ته:(خنده عصبی)....مسخرست...واقعا خل شدی؟من از شب قبل تا صبح روز بعد ساعت ۱۰ کنارش بودم...حتی وقتی نداشته که بخواد این کار روکنه...هرکی بوده میخواسته ذهنت و وقتت رو صرف این چیزای الکی کنی...خیلی داری تند میری اون دختر بدبخت رو بدبخت تر از این نکن(تهیونگ میره)
ویوکوک:....
ادامه دارد...
۱۵.۳k
۲۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.