مونالیزا پارت ۳۰
تهیونگ که تکیه داده بود و لبخند تلخی بر لب داشت هم قطره قطره اشک از چشمانش میچکید آن دو رو به روی هم بودند
برای آخرین بار(:
هردو آرام گرفته بودند و فقط به یکدیگر نگاه میکردند
شب بود و کالسکه از حرکت ایستاد
و از طرفی مردم روستا که موضوع را فهمیدند خانه ی تهیونگ را به آتیش کشیدند و خانه حالا در حال سوختن بود، نقاشی بر زمین افتاده بود که آتش به آن هم رجوع کرد و با خاک یکسانش کرد . همه چیز تمام .
مادربزرگ جونگکوک خوابیده بود
کسی از حضور او در کلبه خبر نداشت
و کلبه ی جونگکوک هم بهاسارت آتش در امد و مادربزرگ پیر بعد از چند دقیقه از خواب بیدار شد و به سرفه افتاد آمل تلاشی برای زنده ماندن نکرد زیرا مرگ رهایی از درد و بیماری بود هر چند تلاش هم که میکرد بی ثمر بود زیرا مردم بعد از کارشان به سرعت به خانه اشان رفته بودند.
مامور ها آن دو را به داخل اداره بردند
و به اتاق شخصی به نام نامجون که انگار مقامش از همه بالاتر بود بردند
$فردا اعدامتون میکنن
....
لایک؟
به نظرتون مونالیزا رو شاد تموم کنم یا به عبارتی داستانو دستکاری کنم
یا همونطور که نوشتم بزارم؟
برای آخرین بار(:
هردو آرام گرفته بودند و فقط به یکدیگر نگاه میکردند
شب بود و کالسکه از حرکت ایستاد
و از طرفی مردم روستا که موضوع را فهمیدند خانه ی تهیونگ را به آتیش کشیدند و خانه حالا در حال سوختن بود، نقاشی بر زمین افتاده بود که آتش به آن هم رجوع کرد و با خاک یکسانش کرد . همه چیز تمام .
مادربزرگ جونگکوک خوابیده بود
کسی از حضور او در کلبه خبر نداشت
و کلبه ی جونگکوک هم بهاسارت آتش در امد و مادربزرگ پیر بعد از چند دقیقه از خواب بیدار شد و به سرفه افتاد آمل تلاشی برای زنده ماندن نکرد زیرا مرگ رهایی از درد و بیماری بود هر چند تلاش هم که میکرد بی ثمر بود زیرا مردم بعد از کارشان به سرعت به خانه اشان رفته بودند.
مامور ها آن دو را به داخل اداره بردند
و به اتاق شخصی به نام نامجون که انگار مقامش از همه بالاتر بود بردند
$فردا اعدامتون میکنن
....
لایک؟
به نظرتون مونالیزا رو شاد تموم کنم یا به عبارتی داستانو دستکاری کنم
یا همونطور که نوشتم بزارم؟
۱.۵k
۱۵ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.