زانؤ غم بغل کرده بؤد ، رفتم پىشش و باهاش حرف زدم..
زانؤ غم بغل کرده بؤد ، رفتم پىشش و باهاش حرف زدم..
+هی ، احتیاج به کمک داری؟
-کمک. . .هیچکس کمکم نمیکنه
+خب. .چطوره من اولیش باشم؟
تؤی چشماش ستاره درخشان رىزی دىدم که باعث درخشىدن چشماش شد .
-واقعا؟تو کمکم میکنی؟
+البته!
دستش رو گرفتم ؤ باهاش تؤی باغ قدم زدم .
از حرف هائ ناگفته اش برام گفت ؤ اىن متقابل بؤد .
درد هائ زىادی شبىه به هم داشتىم .
شاىد وابستگىمو بهش زىاد کردم ،
از اؤن رؤز . . . عاشقش شده بؤدم .
باهم خاطراتئ رؤ رغم زدىم که ارزششؤن بىشتر از خؤدم هست .
امىدؤارم. . .اىن رابطه ادامه داشته باشه. . .
✦︎ 🌟
+هی ، احتیاج به کمک داری؟
-کمک. . .هیچکس کمکم نمیکنه
+خب. .چطوره من اولیش باشم؟
تؤی چشماش ستاره درخشان رىزی دىدم که باعث درخشىدن چشماش شد .
-واقعا؟تو کمکم میکنی؟
+البته!
دستش رو گرفتم ؤ باهاش تؤی باغ قدم زدم .
از حرف هائ ناگفته اش برام گفت ؤ اىن متقابل بؤد .
درد هائ زىادی شبىه به هم داشتىم .
شاىد وابستگىمو بهش زىاد کردم ،
از اؤن رؤز . . . عاشقش شده بؤدم .
باهم خاطراتئ رؤ رغم زدىم که ارزششؤن بىشتر از خؤدم هست .
امىدؤارم. . .اىن رابطه ادامه داشته باشه. . .
✦︎ 🌟
۱۰۳
۲۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.