چندپارتی ` vodka
part ⁴
*****
+ خا ک چی ؟
× زنیکه یساعت برات روضه حضرت فاطمه خوندم ؟ بابا فقط باش ی مدت باش بعد برو پی کارت !
+ ینی .. قراره ولش کنم ؟
× آره ، باباش دل خوشی از خونوادت نداره و کلن میخاد بیماری پسرش درمان شد بری پی کارت !
+ نه ک من خیلی مشتاق با پسرش بودنم !
× ..
+ لورا ... اون چیشد ؟
× دارم کارهای جداشدنو انجام میدم !
+ اشتباه میکنی!
× اشتباه نمیکنم ! ازش خوشم نم ..
+ هیچوقت اشتباهاتتو قبول نکردیو فرار کردی از حقیقتا .
‹‹‹‹‹›››››
_ واقعا ؟ تونستی پسر ؟ * بسی ذوقِ فراوان
× هه .. گودرت بنده رو دستِ کم گرفتی مردِ مومن ! * احساسِ قدرت از اعماق وجود
_ بِرارِ خودمی !
‹‹‹‹‹›››››
مینجی `
باور نمیکنم !
الان واقعا قبول کردم ؟
هوففف ...
هرچیه الان جلوی درِ این کافه ام ...
ب اعصابت مثلث باش مینجی !
هوففف ... ب امید حق علیه باطل خوب تموم میشه ... بیماریش ک خوب شد منو ب خیر رو اونا رو ب سلامت ...
خاک تو سرم کنن وسط خیابون دارم با خودم حرف میزنم !
پا تند کردم و وارد کافه شدم ....
میزِ ¹⁷ !
بالاخره دیدمش !
* یه لحظه ... آقا این پارت اگه بد شد ببخشید ، امتحان ریاضی دارم آخههه 😩 *
جیمین `
با چشمام دنبالش میگشتم ، دنبال دختری ک تو چشماش شکوفه ارغوان داره ، چشماش خیلی قشنگه !
دختری ب سمت میزم اومد ، خودشه !
از جام پاشدم :
_ سلام !
+ سلام ! * با لبخند
راوی :
اون دو مشغول معرفی و گفتگو باهم شدن ، پیش خدمت اومد و مِنو رو روی میز قرار داد ...
_ چی میل دارید ؟
+ ریسترسو .
_ پس یه ریسترسو با یه موکا ! ممنون .
راوی :
مجدد مشغول گفتگو شدن ، پیشخدمت سفارشها رو آورد و اونها هم ب بحثشون ادامه دادن ، از علایقشون میگفتن ، ترسهاشون و ...
_ از موش خیلی میترسم ! * با خنده
+ * خنده * وای خداااا ... * خنده * منم ب حشرات فوبیا دارم !
_ گفتی رشتت چی بود ؟
+ تجربی میخونم .
_ من مکانیک خوندم ،
میدونم بدنت چه تنظیماتی داره !
+ * چیه ؟ توقع داری سرخ شه ؟ نبابا فقط سرشو میندازه پایین *
_ میدونی ... دارم توی گرداب غرق میشم !
گمشدم، توی اتاق همیشه نامرتب، بی حوصلگی برای جواب دادن پیام ها و تماس ها، سردگرمی و مبهم بودن آینده، نا امیدی، افکار همیشه منفی، بی اشتهایی، سردرد بدن درد و معده درد، حس گم شدگی، حس بی معنا بودن همه چیز، بی هدفی، حساسی و زودرنجی، لذت بردن از هیچ چیز، خستگی مفرط و میل دائمی به همیشه خوابیدن ...
+ جیمینا .. میفهمم ، همه همینن ! انگار بارون اومده ت خواب بودی ، انگار همه دوستات رفتن مهمونی و تورو دعوت نکردن ، انگار افتادی زمین و به جای ناز و نوازش بازم کتک خوردی ، انگار ب همه جایزه دادن و بت ک رسید جایزه ها تموم شده ، انگار بچه ها تو خیابون دارن بازی میکنن اما تورو توی بازیشون راه نمیدن ، انگار همه شادن و بازم فقط تو غمگینی !
***
لایک ⁴² کامنت ³⁷
*****
+ خا ک چی ؟
× زنیکه یساعت برات روضه حضرت فاطمه خوندم ؟ بابا فقط باش ی مدت باش بعد برو پی کارت !
+ ینی .. قراره ولش کنم ؟
× آره ، باباش دل خوشی از خونوادت نداره و کلن میخاد بیماری پسرش درمان شد بری پی کارت !
+ نه ک من خیلی مشتاق با پسرش بودنم !
× ..
+ لورا ... اون چیشد ؟
× دارم کارهای جداشدنو انجام میدم !
+ اشتباه میکنی!
× اشتباه نمیکنم ! ازش خوشم نم ..
+ هیچوقت اشتباهاتتو قبول نکردیو فرار کردی از حقیقتا .
‹‹‹‹‹›››››
_ واقعا ؟ تونستی پسر ؟ * بسی ذوقِ فراوان
× هه .. گودرت بنده رو دستِ کم گرفتی مردِ مومن ! * احساسِ قدرت از اعماق وجود
_ بِرارِ خودمی !
‹‹‹‹‹›››››
مینجی `
باور نمیکنم !
الان واقعا قبول کردم ؟
هوففف ...
هرچیه الان جلوی درِ این کافه ام ...
ب اعصابت مثلث باش مینجی !
هوففف ... ب امید حق علیه باطل خوب تموم میشه ... بیماریش ک خوب شد منو ب خیر رو اونا رو ب سلامت ...
خاک تو سرم کنن وسط خیابون دارم با خودم حرف میزنم !
پا تند کردم و وارد کافه شدم ....
میزِ ¹⁷ !
بالاخره دیدمش !
* یه لحظه ... آقا این پارت اگه بد شد ببخشید ، امتحان ریاضی دارم آخههه 😩 *
جیمین `
با چشمام دنبالش میگشتم ، دنبال دختری ک تو چشماش شکوفه ارغوان داره ، چشماش خیلی قشنگه !
دختری ب سمت میزم اومد ، خودشه !
از جام پاشدم :
_ سلام !
+ سلام ! * با لبخند
راوی :
اون دو مشغول معرفی و گفتگو باهم شدن ، پیش خدمت اومد و مِنو رو روی میز قرار داد ...
_ چی میل دارید ؟
+ ریسترسو .
_ پس یه ریسترسو با یه موکا ! ممنون .
راوی :
مجدد مشغول گفتگو شدن ، پیشخدمت سفارشها رو آورد و اونها هم ب بحثشون ادامه دادن ، از علایقشون میگفتن ، ترسهاشون و ...
_ از موش خیلی میترسم ! * با خنده
+ * خنده * وای خداااا ... * خنده * منم ب حشرات فوبیا دارم !
_ گفتی رشتت چی بود ؟
+ تجربی میخونم .
_ من مکانیک خوندم ،
میدونم بدنت چه تنظیماتی داره !
+ * چیه ؟ توقع داری سرخ شه ؟ نبابا فقط سرشو میندازه پایین *
_ میدونی ... دارم توی گرداب غرق میشم !
گمشدم، توی اتاق همیشه نامرتب، بی حوصلگی برای جواب دادن پیام ها و تماس ها، سردگرمی و مبهم بودن آینده، نا امیدی، افکار همیشه منفی، بی اشتهایی، سردرد بدن درد و معده درد، حس گم شدگی، حس بی معنا بودن همه چیز، بی هدفی، حساسی و زودرنجی، لذت بردن از هیچ چیز، خستگی مفرط و میل دائمی به همیشه خوابیدن ...
+ جیمینا .. میفهمم ، همه همینن ! انگار بارون اومده ت خواب بودی ، انگار همه دوستات رفتن مهمونی و تورو دعوت نکردن ، انگار افتادی زمین و به جای ناز و نوازش بازم کتک خوردی ، انگار ب همه جایزه دادن و بت ک رسید جایزه ها تموم شده ، انگار بچه ها تو خیابون دارن بازی میکنن اما تورو توی بازیشون راه نمیدن ، انگار همه شادن و بازم فقط تو غمگینی !
***
لایک ⁴² کامنت ³⁷
۲۰.۳k
۰۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.