تهیونگ و دختر رزمی پوش ۷
تهیونگ : رفتیم نشستیم روی صندلی هامون که نگاهم افتاد به یک خدمتکار که مشکوک میزد دیدم با خودش یه سینی غذا اورد و گذاشت جلوی سو بعد فهمیدم که داخل غذای سو سم هست تا اومدم جلوی سو رو بگیرم یکم از غذا خورد و زدم به قاشقش و غذا ریخت روی زمین و برگشتم داد زدم سرجات بایست بعد دیدم ندیمه فرار کرد کردم دنبالش و قبل از اینکه پاش رو از سالن غذا خوری بزاره بیرون گرفتمش و پرتش کردم روی زمین خواستم بزنم توی صورتش که جونگ کوک دادزد و گفت برادر تهیونگ مگه اون ندیمه چکار کرده . تهیونگ : اون داخل غذای زنم سم ریخته بود . بعد شمشیرم رو کشیدم تا بکشمش ولی یهو یه چیزی مانعم شدسو : تهیونگ راست میگفت اون سم بود ۰ون داشت روی بدنم تاثیر میزاشت دیدم که تهیونگ شمشیرش رو کشید خواست ندیمه رو بکشه که با تمام وجودم جلوش رو گرفتم . تهیونگ : چرا جلوم رو میگیری اون باید بمیره . سو : سرم داشت گیج میرفت و بلند گفتم چون همه ما حق زندگی کردن داریم بعدش سیاهی جلوی چشمام رو گرفت و بیهوش شدم . تهیونگ : سو افتاد زمین و بلندش کردم و به سمت اتاقمون بردمش . جونگ کوک : به طبیب گفتم بیاد سراغ خواهرم . :بیب : عالیجناب من ایشون رو معاینه کردم ولی متاسفانه......
۴۳.۳k
۰۷ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.