راکون کچولو مو صورتی p4.
آنیا
من:وایسا
دامیان:چی
من:هیچی
ذهنم:اگه به دامیان بگم ممکنه بتونیم پیداش کنیم ولی هوفففف
دامیان: آنیاااااا
من:هاها
دامیان:یه ساعته دارم صدات میکنم
کجایی تو
من:ببخشید/بابغض
دامیان :اشکال نداره ناراحت نباش میخواستم بگم
اگه چیزی فهمیدی بهم بگو
ذهن دامیان:البته من میدونم که کاره اون پسری انتقالی هسته
ذهنشو خواندم
من: اوکی
دامیان: خداحافظ
من: خداحافظ
ذهنم:وای حالا چکار کنم یعنی بهش بگم
دامیان رفت
دامیان
مطمئنم که میخواست یه چیزی بگه
هوففف ولش کن
داشتم میرفتم که صدای جیغ
آنیا آمد
سریع رفتم اونجا
دیدم همون پسره داره سمت
آنیا و بکی میره
خواستم برم سمتش که آنیا گفت
از اینجا برو فرار کن
من: منظورت چیه
که چاقو تو ی دستشو دیدم
منم نزدیک بود که مثل آنیا جیغ بزنم که با خدم گفتم مگه تو دختری
که میخواهی جیغ بزنی
وبعد با تلپورت خدم آنیا و بکی رو از اونجا به کلاس بردم
من:امم خب میدونی.. .
من:وایسا
دامیان:چی
من:هیچی
ذهنم:اگه به دامیان بگم ممکنه بتونیم پیداش کنیم ولی هوفففف
دامیان: آنیاااااا
من:هاها
دامیان:یه ساعته دارم صدات میکنم
کجایی تو
من:ببخشید/بابغض
دامیان :اشکال نداره ناراحت نباش میخواستم بگم
اگه چیزی فهمیدی بهم بگو
ذهن دامیان:البته من میدونم که کاره اون پسری انتقالی هسته
ذهنشو خواندم
من: اوکی
دامیان: خداحافظ
من: خداحافظ
ذهنم:وای حالا چکار کنم یعنی بهش بگم
دامیان رفت
دامیان
مطمئنم که میخواست یه چیزی بگه
هوففف ولش کن
داشتم میرفتم که صدای جیغ
آنیا آمد
سریع رفتم اونجا
دیدم همون پسره داره سمت
آنیا و بکی میره
خواستم برم سمتش که آنیا گفت
از اینجا برو فرار کن
من: منظورت چیه
که چاقو تو ی دستشو دیدم
منم نزدیک بود که مثل آنیا جیغ بزنم که با خدم گفتم مگه تو دختری
که میخواهی جیغ بزنی
وبعد با تلپورت خدم آنیا و بکی رو از اونجا به کلاس بردم
من:امم خب میدونی.. .
۱.۹k
۲۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.