مافیای یونگی پارت 45
یونگی:ا/ت داری کجا میری باید استراحت کنی تازه سرعت هنوز تموم نشده
ا/ت:بهش اهمیت ندادم رفتم بیرون حیاط چشام پاکیدم رو چمن ها نشستم نفس عمیق کشیدم چشام بستم سعی میکردم خودمو آروم کنم
هیونیجن:برگشتم سمت یونگی همش سر تو هس
یونگی:بیبین داری میری رو مخم چته ها چرا اینجور میکنی
هیونجین:چون اینکه میبینم ا/ت رو اذیت میکنی عصبیم میشه
یونگی:من اونو اذیت نمیکنم تازه به تو جه ربطی داره مگه چیه اون هستی
هیونیجن:بیبین یونگی تا امروز هر کاری کردی چیزی نگفتم و مهم نبود برام ولی ا/ت چیزی بشه یه تار مو ازش کم بشه باعث بشی گریه کنه دیگه مث قبل نمیشم باهات پاشدم رفتم بیرون دنبال ا/ت بودم
یونگی:سرم میترکید نمیتونستم بفهمم هیونجین چش هس اینجور میکنه سرم گرفتم با دستام
هیونیجن:حیاط رفتم دیدمش نشسته بود لبخند زدم رفتم کنارش نشستم آروم موهاش ناز کردم
ا/ت:با حس اینکه یکی موهام ناز میکنه چشام باز کرده نگا کردم اطرافم با دیدن هیونجین حرصم گرف چیه باز اومدی ها
هیونجین:دستم برداشتم سرم انداختم پایین معذرت میخوام فقط یه لحظه کنترلم از دست دادم شنیدم دزدیده بودنت
ا/ت:خب به تو چه ربطی داره منو بدزدن ها
هیونجین:خب من چیزه نمیخوام خواهرم چیزیش بشه سرم بالا آوردم چشاش نگا کردم
ا/ت:خواهر؟
هیونجین:لبخند زدم با انگشت شستم گونش ناز کردم خب آره تو مث خواهر کوچولوی منی ترسیدم چیزیت بشه
ا/ت:هوم خوبی یونگی بد زدت
هیونیجن:من خوبم جوجه ببخشید ترسوندمت و عصبیت کردم
ا/ت:هوم اشکال نداره وایسا بیام
هیونجین: باشه(لبخند
هوف اگه بفهمه عاشقش شدم هیچ وقت نگام نمیکنه بهتره اینجور پیش برم حتی نمیخواد بیبینیم هم دیگه ازم متنفر میشه
ا/ت:رفتم جعبه پانسمان آوردم کنارش نشستم از توش پنبه و الکل رو در آوردم
هیونجین:گیج نگاش کردم چیکار میکنی
ا/ت:میخوام زخم کنار ابروت رو پانسمان کنم
هیونجین:باشه(لبخند
ا/ت:آروم الکل زدم پنبه آروم پاک میکردم خون های کنارش رو
هیونجین:سرم میسوخت لبم گاز گرفتم صدام در نیاد
یونگی:پاشدم رفتم پایین پیش ا/ت هیج جا میداش نکردم تو حیاط دیدمشون هیونجین کنارش بود چشام بستم از حرص نگاش کردم ا/ت خیلی نزدیک اون عنتر بود داش زخم هاش پانسمان میکرد
ا/ت:چسب هم زدم لبخند بهش نگا کردم تموم شد
هیونجین:میسی جوجه
ا/ت:ولی من گفته بودم ها بم جوجه نگی
خب اینم از این پارت
۴۵لایک
ا/ت:بهش اهمیت ندادم رفتم بیرون حیاط چشام پاکیدم رو چمن ها نشستم نفس عمیق کشیدم چشام بستم سعی میکردم خودمو آروم کنم
هیونیجن:برگشتم سمت یونگی همش سر تو هس
یونگی:بیبین داری میری رو مخم چته ها چرا اینجور میکنی
هیونجین:چون اینکه میبینم ا/ت رو اذیت میکنی عصبیم میشه
یونگی:من اونو اذیت نمیکنم تازه به تو جه ربطی داره مگه چیه اون هستی
هیونیجن:بیبین یونگی تا امروز هر کاری کردی چیزی نگفتم و مهم نبود برام ولی ا/ت چیزی بشه یه تار مو ازش کم بشه باعث بشی گریه کنه دیگه مث قبل نمیشم باهات پاشدم رفتم بیرون دنبال ا/ت بودم
یونگی:سرم میترکید نمیتونستم بفهمم هیونجین چش هس اینجور میکنه سرم گرفتم با دستام
هیونیجن:حیاط رفتم دیدمش نشسته بود لبخند زدم رفتم کنارش نشستم آروم موهاش ناز کردم
ا/ت:با حس اینکه یکی موهام ناز میکنه چشام باز کرده نگا کردم اطرافم با دیدن هیونجین حرصم گرف چیه باز اومدی ها
هیونجین:دستم برداشتم سرم انداختم پایین معذرت میخوام فقط یه لحظه کنترلم از دست دادم شنیدم دزدیده بودنت
ا/ت:خب به تو چه ربطی داره منو بدزدن ها
هیونجین:خب من چیزه نمیخوام خواهرم چیزیش بشه سرم بالا آوردم چشاش نگا کردم
ا/ت:خواهر؟
هیونجین:لبخند زدم با انگشت شستم گونش ناز کردم خب آره تو مث خواهر کوچولوی منی ترسیدم چیزیت بشه
ا/ت:هوم خوبی یونگی بد زدت
هیونیجن:من خوبم جوجه ببخشید ترسوندمت و عصبیت کردم
ا/ت:هوم اشکال نداره وایسا بیام
هیونجین: باشه(لبخند
هوف اگه بفهمه عاشقش شدم هیچ وقت نگام نمیکنه بهتره اینجور پیش برم حتی نمیخواد بیبینیم هم دیگه ازم متنفر میشه
ا/ت:رفتم جعبه پانسمان آوردم کنارش نشستم از توش پنبه و الکل رو در آوردم
هیونجین:گیج نگاش کردم چیکار میکنی
ا/ت:میخوام زخم کنار ابروت رو پانسمان کنم
هیونجین:باشه(لبخند
ا/ت:آروم الکل زدم پنبه آروم پاک میکردم خون های کنارش رو
هیونجین:سرم میسوخت لبم گاز گرفتم صدام در نیاد
یونگی:پاشدم رفتم پایین پیش ا/ت هیج جا میداش نکردم تو حیاط دیدمشون هیونجین کنارش بود چشام بستم از حرص نگاش کردم ا/ت خیلی نزدیک اون عنتر بود داش زخم هاش پانسمان میکرد
ا/ت:چسب هم زدم لبخند بهش نگا کردم تموم شد
هیونجین:میسی جوجه
ا/ت:ولی من گفته بودم ها بم جوجه نگی
خب اینم از این پارت
۴۵لایک
۱۷.۶k
۱۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.