کبوتر بودم در این شهر غریب در بام مردم
آن وقت بود دلم می خواست به
خاک خود بگردم
سخنی بر سر نوای
عاشقی داد
ظار گشتم ظار برگشتم،
کبوتر ام مرا چیزی نگوید
چیزی نگوید
یار ام مریض است
خبر گیرا،یش آمده ام🥀🍃🕊️
خاک خود بگردم
سخنی بر سر نوای
عاشقی داد
ظار گشتم ظار برگشتم،
کبوتر ام مرا چیزی نگوید
چیزی نگوید
یار ام مریض است
خبر گیرا،یش آمده ام🥀🍃🕊️
۱.۸k
۲۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.