سرشارم
سرشارم
از شعرهای نچیده
روزهای نیامده
اتوبوسهایی مملو آدمیان که به تعطیلی می روند
قلبی که روی دست بهار مانده است
کفهای پر کشیده بر پر مرغانی که به سمت شمال می روند.
سرشارم از شکایت سنگها وقتی که در ترنم رودخانه ترک می خورند
سرشارم از برف، از ترنم انگور، نور
ودرانتظارم
از بن تاریکی آفاقم را روشن کنی
من برخیزم
ودردرخشش روزی دیگر
باقی زندگی را پی گیرم.
"شمس لنگرودی-ازکتاب رسم کردن دستهای تو"
از شعرهای نچیده
روزهای نیامده
اتوبوسهایی مملو آدمیان که به تعطیلی می روند
قلبی که روی دست بهار مانده است
کفهای پر کشیده بر پر مرغانی که به سمت شمال می روند.
سرشارم از شکایت سنگها وقتی که در ترنم رودخانه ترک می خورند
سرشارم از برف، از ترنم انگور، نور
ودرانتظارم
از بن تاریکی آفاقم را روشن کنی
من برخیزم
ودردرخشش روزی دیگر
باقی زندگی را پی گیرم.
"شمس لنگرودی-ازکتاب رسم کردن دستهای تو"
۱.۷k
۲۴ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.