فیک جیمین:عشق/پارت هشتم
ات رو سوار آمبولانس کردن و جیمین هم سوار شد به طرف بیمارستان رفتن. توی آمبولانس جیمین دست ات رو گرفته بود و چشمانش که پر از اشک بود بست و شروع به دعا کرد.
رسیدن و ات رو به اتاق عمل بردن دلش مثل سیر و سرکه میجوشید خیلی بی قرار بود یه جا بند نمیشد پلیس اومد و گفت میشه چند تا از سوالام رو جواب بدین
جیمین:عا بله بفرمایید
پلیس اومد و چند تا سوال از جیمین پرسید و اون هم جواب داد و حادثه ای که در داده بود رو بهشون گفت.
سه ساعت بعد جراح ات از اتاق بیرون اومد و جیمین با نگرانی پیش جراح رفت
جیمین:چیشد ات زندس خواهش میکنم بهم بگین
جراح:بله زندس ولی
جیمین:ولی چی خواهش میکنم بگین
جراح:خداروشکر اگه یکم دیر میاوردین سرش خون لخته میدید و اونوقت فراموشی میگرفت ولی همچین اتفاقی نیوفتاد ولی متاسفانه پاشون که. موتور از روش رد شده باید تا دوماهی توی ویلچر باشن تا ببینیم چی میشه.
جیمین نمیدونست الان خوشحال باشه یا ناراحت بعدش گفت:الان حالش چطوره
جراح:هنوز به هوش نیومده پس بهتره از پشت پنجره ببینیشون راستی شما برادرشونین یا شوهرشونین
جیمین:عا هیچکدوم من دوستشم و خانوادش تو آمریکا هستن
جراح :اهان پس بعد اینکه یکم حالت بهتر شد به اتاق من بیاین تا چند نکته رو بهتون بگم .
جیمین:چشم ممنون آقای دکتر
جیمین با شوق رفت و پشت پنجره به ات که ضعیف روی تخت افتاده و سر و پاش رو بستن با اشک نگاه میکرد.
تقریبا بعد ۳ ساعت ات چشماش رو باز کرد و جیمین اونقدر گریه کرده بود که پشت در خوابش برده بود پرستار جیمین رو بیدار کرد
جیمین با خستگی چشماشو واکرد و بلند شد و دید ات بیدار شده با سرعت درو باز کرد و رفت پیش ات و با احتیاط بغلش کرد.
جیمین:حالت بهتره درد که نداری
ات:چرا سرم گیج میره و پام خیلی درد میکنه
جیمین: همش تقصیر منه
ات دست جیمین گرفت و گفت:تقصیر تو نیست من باید بیشتر حواسمو جمع میکردم .
جیمین:خیلی خوشحالم که پیشم موندی
ات خنده ای کرد و گفت:من به همین راحتی نمیمیرم جیمین شی من یه موتور سوارم ها. بعدش اشکای جیمینو پاک کرد و گفت:دیگه گریه نکن راستی پسرا فرار کردن؟
جیمین:پلیس دنبالشونه، عا راستی شماره خانوادتو باید بدی تا بهشون زنگ بزنیم
ات:لازم نیس نمیخوام نگران بشن حتما کارشون مهم تر از دخترشونه
جیمین:اما نمیشه که
ات:نمیخوام بفهمن
جیمین: پس اونوقت چاره دیگه ای نیس جز اینکه من ازت مراقبت کنم
ات:چی مگه چه اتفاقی برام افتاده
جیمین: پات بدجوری آسیب دیده و ۲ ماهی باید پات تو گچ باشه.
ات خیلی ناراحت شد و به پنجره اتاق خیره شد .
جیمین:ناراحت نباش من کنارتم نمیزارم احساس کمبود بکنی
ات: اما
جیمین:من بودن در کنار تو رو دوست دارم باشه؟
ات:باشه اما سخته ها
جیمین با لبخند گفت:مهم نیس
لایک و کامنت♡♡♡♡
رسیدن و ات رو به اتاق عمل بردن دلش مثل سیر و سرکه میجوشید خیلی بی قرار بود یه جا بند نمیشد پلیس اومد و گفت میشه چند تا از سوالام رو جواب بدین
جیمین:عا بله بفرمایید
پلیس اومد و چند تا سوال از جیمین پرسید و اون هم جواب داد و حادثه ای که در داده بود رو بهشون گفت.
سه ساعت بعد جراح ات از اتاق بیرون اومد و جیمین با نگرانی پیش جراح رفت
جیمین:چیشد ات زندس خواهش میکنم بهم بگین
جراح:بله زندس ولی
جیمین:ولی چی خواهش میکنم بگین
جراح:خداروشکر اگه یکم دیر میاوردین سرش خون لخته میدید و اونوقت فراموشی میگرفت ولی همچین اتفاقی نیوفتاد ولی متاسفانه پاشون که. موتور از روش رد شده باید تا دوماهی توی ویلچر باشن تا ببینیم چی میشه.
جیمین نمیدونست الان خوشحال باشه یا ناراحت بعدش گفت:الان حالش چطوره
جراح:هنوز به هوش نیومده پس بهتره از پشت پنجره ببینیشون راستی شما برادرشونین یا شوهرشونین
جیمین:عا هیچکدوم من دوستشم و خانوادش تو آمریکا هستن
جراح :اهان پس بعد اینکه یکم حالت بهتر شد به اتاق من بیاین تا چند نکته رو بهتون بگم .
جیمین:چشم ممنون آقای دکتر
جیمین با شوق رفت و پشت پنجره به ات که ضعیف روی تخت افتاده و سر و پاش رو بستن با اشک نگاه میکرد.
تقریبا بعد ۳ ساعت ات چشماش رو باز کرد و جیمین اونقدر گریه کرده بود که پشت در خوابش برده بود پرستار جیمین رو بیدار کرد
جیمین با خستگی چشماشو واکرد و بلند شد و دید ات بیدار شده با سرعت درو باز کرد و رفت پیش ات و با احتیاط بغلش کرد.
جیمین:حالت بهتره درد که نداری
ات:چرا سرم گیج میره و پام خیلی درد میکنه
جیمین: همش تقصیر منه
ات دست جیمین گرفت و گفت:تقصیر تو نیست من باید بیشتر حواسمو جمع میکردم .
جیمین:خیلی خوشحالم که پیشم موندی
ات خنده ای کرد و گفت:من به همین راحتی نمیمیرم جیمین شی من یه موتور سوارم ها. بعدش اشکای جیمینو پاک کرد و گفت:دیگه گریه نکن راستی پسرا فرار کردن؟
جیمین:پلیس دنبالشونه، عا راستی شماره خانوادتو باید بدی تا بهشون زنگ بزنیم
ات:لازم نیس نمیخوام نگران بشن حتما کارشون مهم تر از دخترشونه
جیمین:اما نمیشه که
ات:نمیخوام بفهمن
جیمین: پس اونوقت چاره دیگه ای نیس جز اینکه من ازت مراقبت کنم
ات:چی مگه چه اتفاقی برام افتاده
جیمین: پات بدجوری آسیب دیده و ۲ ماهی باید پات تو گچ باشه.
ات خیلی ناراحت شد و به پنجره اتاق خیره شد .
جیمین:ناراحت نباش من کنارتم نمیزارم احساس کمبود بکنی
ات: اما
جیمین:من بودن در کنار تو رو دوست دارم باشه؟
ات:باشه اما سخته ها
جیمین با لبخند گفت:مهم نیس
لایک و کامنت♡♡♡♡
۹.۴k
۱۴ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.