PT.7

با قدم های بلند خودش رو رسوند آشپزخونه و جین هیونگش رو دید که داری غذا می‌پزه

پشت اپن روی صندلی نشست و شروع کرد حرف زدن
٪جین هیونگ فکر کن حامله هستم
با لحن لوسی گفت
@ یااااااااااا کوک یدفعه هم همچین حرفی ازت بشنوم با همین کفگیر(😂💔)میزنت
×هیونگ چیشده چرا اول صبحی داری نعره میکشی؟؟
نامجون با ورودش با چشمهای خواب آلود گفت و نشست پشت میز آشپز خونه
@ این توله میگه حاملس
#کی حاملست؟؟
تهیونگ با عجله وارد شد که باعث شد پخش بشه زمین ولی زود بلند شده
٪من حاملم ته ته
#دارم باباا میشم
ته با لحن هیجان زده ای گفت
@ چیزی به اسم مغز دارین آیا؟
٪آخه چرا از صبح حالت تهوع دارم؟
×شاید بخاطر حالت تهوع صبح گاهی هست
÷حامله ی اصلی منم
@ امروز همه حامله شدن تو چرا؟
÷بابام کمرم داره منفجر میشه هوسوک بیشعور ۳۶ بار توم ارضا شد دارم میمیرم
"آیگووووو گربه کوشولو نگلال نباچ امروز ازلت مراقبت میکنم(گربه کوچولو نگران نباش امروز ازت مراقبت میکنم گفتم بگم شاید ندونین😂)
@ لوس بازی هات رو جمع کن بیاین ناهار
همه باهم=چشممممم مامان
@ خفه برو جی...
+اومدم هیونگ
@ اوهوم بشینین


ادامه دارد.....
من و ببینین تا پارت ۱۰ باهاتون کاری ندارم ولی از ده به بعد شرط میزارم اینو بدونین