(وقتی تازه به گروه... درخواستیp1)
۵ سال بود که کار اموز بودی و از استری کیدز به عنوان الگو زندگیت استفاده میکردی... قبل اودیشن فن بزرگشون بودی و اونا هم مثل یک برادر بزرگتر باهات رفتار میکردن.. درهر شرایطی بهت کمک میکردن و به نوعی اونا دوستای خوب و برادر هایی برات بودن...ولی رئیس کمپانی تصمیم گرفت تورو به عنوان عضو نهم قرار بده... این برات سخت و دردناک بود چون از دخترای دیگه جدا میشدی و عضو یک گروه پسرانه میشدی.. یک دختر بین ۸ پسر معلومه معذب میشه و حتمی پسرا هم همین حسو داشتن، و تنها مشکلات اینا نبودن... فندوم.. یعنی استی..مطمعنا وقتی بفهمن تو قراره عضو نهم بشی بهت خیلی هیت میدن و نه تنها استی بلکه همه بهت هیت میدن ولی این چیزی نبود که دسته خودت باشه .
***
حدودا چند ماهی میشد که وارد گروه شده بودی.. کم کم داشتی به اعضا عادت میکردی با اینکه هنوز معذب بودی.. برخلاف انتظارت اعضا با خوشرویی ازت خوشامد گویی کردن، چون سعی میکردن شرایطتو درک کنن بلاخره تقصیر تو نبود ممکن بود بعضی اعضا وقتی تو خوابگاه همراهتن ساکت و معذب به نظر بیان و این قلبتو میشکونه چون ب خاطر تو نمیتونن خود واقعیشون باشن و حتی توی خوابگاهشون که محل ارامش و استراحتشون بود بخاطر تو کمی معذب بودند. بلاخره تو یک دختر بودی.
...... امروز با اعضا لایو رفتین و داشتین کامنتارو میخوندی که متوجه شدی تنها کسی که هیت میگرفت تو بودی، اعضا هم متوجه این موضوع شده بودن و کم کم لبخندشون کم رنگ شد... تو لبخند میزدی تا نشون بدی قوی هستی و ناراحت نشدی ولی همه متوجه اشکی که تو چشمات جمع شده بود شدن.. لینو به چان پیشنهاد داد لایو رو قطع کنن... همه نگرانت شدن و بهت خیره شده بودن. وقتی لایو قطع شد نتونستی تحمل کنی و جلوی اعضا اشکات سرازیر شد، اعضا چشماشون گرد شد وقتی فهمیدن بخاطر هیت ها گریه کردی و بغلت کردن....
چانگبین:ا/ت چی شد... یعنی... بخاطر هیت هاست؟
قشنگ معلوم بود بخاطر چی گریه کردی و اعضا به همین دلیل نگرانت شدن.
«چیزی نیس فقط شاید یکم هیت ها اذیتم میکنن چیزی نیس که اهمیت داشته باشه... من میرم اتاقم... »
چان نذاشت بری و تورو تو جات کشید.
چان:«ا/ت باید حرف بزنیم.»
با کنجکاوی بهشون نگاه میکنی....
هیونجین:«ا/ت میدونیم شاید یکم تو خونه پیش هم معذب باشیم ولی ما یک خانواده ایم و ازت میخوایم هر موضوعی شد به ما بگی......»
فلیکس«:ما میتونیم باهم به همشون نشون بدیم که ما یک خانواده ایم و با هیت هاشون نمیتونن چیزیو تغییر بدن »
***
حدودا چند ماهی میشد که وارد گروه شده بودی.. کم کم داشتی به اعضا عادت میکردی با اینکه هنوز معذب بودی.. برخلاف انتظارت اعضا با خوشرویی ازت خوشامد گویی کردن، چون سعی میکردن شرایطتو درک کنن بلاخره تقصیر تو نبود ممکن بود بعضی اعضا وقتی تو خوابگاه همراهتن ساکت و معذب به نظر بیان و این قلبتو میشکونه چون ب خاطر تو نمیتونن خود واقعیشون باشن و حتی توی خوابگاهشون که محل ارامش و استراحتشون بود بخاطر تو کمی معذب بودند. بلاخره تو یک دختر بودی.
...... امروز با اعضا لایو رفتین و داشتین کامنتارو میخوندی که متوجه شدی تنها کسی که هیت میگرفت تو بودی، اعضا هم متوجه این موضوع شده بودن و کم کم لبخندشون کم رنگ شد... تو لبخند میزدی تا نشون بدی قوی هستی و ناراحت نشدی ولی همه متوجه اشکی که تو چشمات جمع شده بود شدن.. لینو به چان پیشنهاد داد لایو رو قطع کنن... همه نگرانت شدن و بهت خیره شده بودن. وقتی لایو قطع شد نتونستی تحمل کنی و جلوی اعضا اشکات سرازیر شد، اعضا چشماشون گرد شد وقتی فهمیدن بخاطر هیت ها گریه کردی و بغلت کردن....
چانگبین:ا/ت چی شد... یعنی... بخاطر هیت هاست؟
قشنگ معلوم بود بخاطر چی گریه کردی و اعضا به همین دلیل نگرانت شدن.
«چیزی نیس فقط شاید یکم هیت ها اذیتم میکنن چیزی نیس که اهمیت داشته باشه... من میرم اتاقم... »
چان نذاشت بری و تورو تو جات کشید.
چان:«ا/ت باید حرف بزنیم.»
با کنجکاوی بهشون نگاه میکنی....
هیونجین:«ا/ت میدونیم شاید یکم تو خونه پیش هم معذب باشیم ولی ما یک خانواده ایم و ازت میخوایم هر موضوعی شد به ما بگی......»
فلیکس«:ما میتونیم باهم به همشون نشون بدیم که ما یک خانواده ایم و با هیت هاشون نمیتونن چیزیو تغییر بدن »
۱۳.۱k
۱۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.