چند پارتی جونگ کوک روز فن ساین پارت ۱۰
( لیا ) دروغ میگی! ( جونگ کوک) چرا؟ // دستاتو از دور گردنش باز کردی و ادامه دادی ( لیا ) چون تو اریکا رو دوست داشتی نه منو! ( جونگ کوک ) این حرفای مسخره رو کی بهت گفته؟ ( لیا ) خودم..... تو قبل من اریکا رو دوست داشتی! ( جونگ کوک ) من دوستش نداشتم! ( لیا ) از کجا معلوم جئون؟ خودت اول ک فک کردی من اریکام گفتی من دوستت داشتم! ( جونگ کوک ) چون اون عشق نبود بعدم ت با اون خیلی فرق داری هم رفتارت هم اخلاقت ( لیا ) دروغ میگی! من...من باور نمیکنم! / رهات کرد و رفتی روی صندلی بغل راننده ( لیا ) برگرد من خوابم میاد! / ( لیا ) منو بر گردون! / تسلیم شده بود یا نقشه ای داشت؟.....به هر حال گفت( جونگ کوک ) باشه! / ماشین رو روشن کرد ...... خیال راحت شد....در حین راه آهنگ ملایمی پخش کرد....یعنی همینجوریش هم به زور خودتو بیدار نگه داشته بودی ک با این موسقی ملایم چندی خوابت برد.....با نوری ک از پنجره می تابید و چشمات رو اذیت میکرد بیدار شدی ..... به خودت لعنت فرستادی ک چرا خواب برد .... سریع چشماتو باز کردی و اطراف و آنالیز کردی....تو اتاق خودت رو تخت تک نفره خودت بودی....پوفی کشیدی و به لباسات نگاهی انداختی....همون لباسای دیشبت بود! .... با خودت فک کردی یعنی دیشب ک خوابت برد چی شد؟ یعنی جونگ کوک کجاست؟ با باز شدن در دستشویی از ترس پریدی هوا و با دیدن جونگ کوک تعجب کردی ( لیا ) ت.تو ای.اینجا؟ / خیلی ریلکس و بدون کوچیک ترین توجه به حرفت اومد جلوی آینه و شروع کرد ور رفتن با موهاش و ناز رفتن برای خودش ... یعنی این چرا اینجوریه؟ یعنی نکنه کاری کرده باشه ک اینقدر ریلکسه؟ ( جونگ کوک ) صبحونه خریدم میز و چیندم بریم بخوریم بعدم باید بریم همون جایی ک دیروز برگشو بهت دادم ( لیا ) اوم باشه ..... میگم اگه ناز رفتن برای خودت تموم شد میری بیرون؟// با تعجب برگشت طرفت ( جونگ کوک ) چرا؟ // پوفی هوا کشیدی و پوکر گفتی ( لیا ) میخوام لباس عوض کنم! بفرما بیرون! // نیشخندی زد و دو تا دکمه ی بالای لباسش رو باز کرد ( جونگ کوک ) باشه پیشی خانم! ( لیا ) چی؟ // اومد ساف تو صورتت خم شد و گفت ( جونگ کوک ) پیشی خانم! // تمسخرانه لبخندی برات رفت خواست ساف بایسته از حرص یقه لباسشو کشیدی و نزاشتی ( لیا ) یه بار دیگه بگو تا بزنم نا کجا آبادت رو ناکار کنم! ( جونگ کوک ) یااااا میخوای منو بکشی؟ ( لیا ) اگه عصبیم کنی کار سختی نیست! ( جونگ کوک ) باشه باشه ولم کن // یقه لباسشو ول کردی و از اتاق رفت بیرون ... به طرف حموم رفتی بعد حموم و پوشیدن یه دست لباس تمیز موهاتو خشک کردی و رفتی پایین ک جونگ کوک داشت آشپزی میکرد.....مگه از بیرون غذا سفارش نداده بود؟.....پوفی سر کشیدی و گفتی ( لیا ) مگه نخریده بودی؟ // پوزخند صدا در زد و گفت ( جونگ کوک ) تا بیای تنها همه رو خوردم و اومدم برای تو یه چیزی درس کنم
۹۵.۵k
۱۰ مرداد ۱۴۰۰