پارت ششم
دیانا: لبم رو گذاشتم روگونش
ارسلان: خیلی تعجب کردم چون دیانا بعد یک ماه رل زدمون تازه این کار رو کرده بود
دیانا: دکترا امدن بیرون حال متین رو پرسیدم وگفتن حالش بهتره یه نفس عمیق کشیدم و رفتم به ارسلان گفتم
ارسلان: خیلی خیلی راحت شدم چـن داشتم از نگرانی میمیردم
رفتم بالا سر نیکا هی صداش زدم نیکا نیکا آجی کوچولو نیکا چشاش رو باز کرد و منم بوسش کردم و رفتم پیش دیانا
دیانا: اری باید بریم دارو بخریم
اری: باش رفتم سوار ماشین گفتم بیا
دیا: تو که رانندگی با ماشین بلد نیستی
اری: ام راس میگی رفتیم از یه مرده موتور قرض گرفتیم و رفتیم دارو هارو خریدیم و رفتیم بستنی خوردیم یه دونه بستنی غولاسا رو دوتایی تموم نکردیم
خیلی خوش گذشت
دیا: اری بدو بریم پیش بچه ها که یه دفه.......
بچه ها رمانم خوب شد
متینیکا
اردیا
فقط اردیا و متینیکا شد
ارسلان: خیلی تعجب کردم چون دیانا بعد یک ماه رل زدمون تازه این کار رو کرده بود
دیانا: دکترا امدن بیرون حال متین رو پرسیدم وگفتن حالش بهتره یه نفس عمیق کشیدم و رفتم به ارسلان گفتم
ارسلان: خیلی خیلی راحت شدم چـن داشتم از نگرانی میمیردم
رفتم بالا سر نیکا هی صداش زدم نیکا نیکا آجی کوچولو نیکا چشاش رو باز کرد و منم بوسش کردم و رفتم پیش دیانا
دیانا: اری باید بریم دارو بخریم
اری: باش رفتم سوار ماشین گفتم بیا
دیا: تو که رانندگی با ماشین بلد نیستی
اری: ام راس میگی رفتیم از یه مرده موتور قرض گرفتیم و رفتیم دارو هارو خریدیم و رفتیم بستنی خوردیم یه دونه بستنی غولاسا رو دوتایی تموم نکردیم
خیلی خوش گذشت
دیا: اری بدو بریم پیش بچه ها که یه دفه.......
بچه ها رمانم خوب شد
متینیکا
اردیا
فقط اردیا و متینیکا شد
۷۹.۸k
۰۹ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.