پارت دهم
اری: لبم رو گزاشتم بغل لبش ولی روی لبش نزاشتم
دیا:متی دید نمیخواستم دردسر درس شه اری رو هول دادم
متی: دیدم دیا داره ا ی رو هول میده گفتم شاید دارن بازی میکنن و لبم رو گزاشتم رو گونه نیک
اری: دیدم متی نیک رو بوس کرد اومدم برم سمتشون دیا دستم روگرف
دیا: اری نرو تو خودتم این کار رو کردی و متی باهات کاری نداشته
اری: بله چون ندیده
دیا: عیب نداره دیگه (با مظلومیت)
اری: باشه عشقم
نیک: شانس آوردی داشم ندید
متی: بابا داش تورهم کوره ده بار جلوش از این کارا کردیم
نیک: متـــــین(با اخم)
متی: ببخشید
محراشاد و لئو پانیذ رفتن تهران اول اینا رو رسوندن شمال بعد رفتن
اری: دلم واسه بچه ها تنگ شده
برید تو خماری ببخشید کم بود
دیا:متی دید نمیخواستم دردسر درس شه اری رو هول دادم
متی: دیدم دیا داره ا ی رو هول میده گفتم شاید دارن بازی میکنن و لبم رو گزاشتم رو گونه نیک
اری: دیدم متی نیک رو بوس کرد اومدم برم سمتشون دیا دستم روگرف
دیا: اری نرو تو خودتم این کار رو کردی و متی باهات کاری نداشته
اری: بله چون ندیده
دیا: عیب نداره دیگه (با مظلومیت)
اری: باشه عشقم
نیک: شانس آوردی داشم ندید
متی: بابا داش تورهم کوره ده بار جلوش از این کارا کردیم
نیک: متـــــین(با اخم)
متی: ببخشید
محراشاد و لئو پانیذ رفتن تهران اول اینا رو رسوندن شمال بعد رفتن
اری: دلم واسه بچه ها تنگ شده
برید تو خماری ببخشید کم بود
۱۵.۷k
۱۰ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.