پارت۲
پارت۲
پ.ت: چه شرطی
ات: میدونم که به هوای جونگکوک داری میکشونیم اونجا که اون یکی جونگکوک که میشه برادرزادتو نجات بدم و ممکنه نزاری بدم پیش کوک خودم پس اگه نزاری برم پیش جونگکوک این یکی جونگکوکو نجات نمیدم بره دنبال یه فرشته دیگه بگرده قدرتمو حروم نمیکنم
پ.ت:باشه باشه هرکاری بگی میکنم فقط بیا ات
م.ت: میای یا نه دخترم
ات: باشه میام
۲روز بعد
ویو جونگکوک
این چند وقت حالم خوب نبود برای همین به ات نگفتم اما یه خبر خوب اینه که قراره بیاد کره باباش بهش اجازه داده بیاد از طرف دیگه هم دختر عموم ات داره میاد برای نجاتم میدونم عموم راضیش کرده تا بیاد چون خودش از من و بابام خوشش نمیاد امروزم قراره بیان
م.ک: کوک پسرم خوبی؟
کوک: مامان زیاد نزدیکم نیا ممکنه بهت آسیب بزنم
م.ک: باشه مادر جان اومدم بگم که یه لباس مرتب بپوش آماده شو برای امشب آماده باش عموت اینا چیزی نمونده برسن
کوک: باشه مامان
الورا: مامان کوک رفت کوک هم رفت یه دوش گرفت اومد موهاشو درست کرد لباسشو پوشید (عکسشو میزارم) به عطر تلخ واکنش بدی نشون میداد پس یه عطر تند زد و رفت پایین
ویو ات
ساعت ۵ بود و ۷ باید اونجا باشیم رفتم حموم موهای فرمو صاف کردم یه لباس از کمدم انتخاب کردم پوشیدم یه ارایش ملایم کردم چون صورتم نیازی به ارایش زیاد نداره دیگه حاضر شده بودم رفتم پایین با مامان بابام سوار ماشین شدیم و رفتیم گفتم به جونگکوک پیام بدم که رسیدم تا فردا همو ببینیم نوشتم:
ات: عشقم من کره ام امشب خونه عموم اینا میرم شام یه روز قرار میزارم همو ببینیم
ویو کوک
داشتم با گوشیم ور میرفتم که دیدم ات پیام داد نوشته بود عشقم من رسیدم کره امشب خونه عموش شام دعوته یه روز باهام قرار میزاره تا ببینتم؟ات.. ات کره هس؟ عررررر مثل چی خوشحال شدم نوشتم :
کوک: وایی چرا نگفتی میای کره
ات جواب داد
ات:وایی خاک به سرم نگفته بودم؟ وایی عشقم ببخشید آره اومدم کره دلم تنگ شده براتتت
کوک: میگم فردا همو ببینیم؟
ات: نمیدونم با بابام حرف میزنم
کوک: اوک
ات: کوکی من رسیدم خونه عموم بعدا بهت پیام میدم بای
کوک: باشه عزیزم بای
دینگ دینگ
م.ک: وایی خوش اومدین
م.ت و پ.ت:ممنونم (بغل کردن)
پ.ک: وایی داداش زن داداش خوش اومدین ات کو؟
ات: سلام اومدم
کوک توی ذهنش: چقدر خوشگله برگامم نه کوک اروم باش اروم تو دوست دختر داری (دوست دخترته خب ابله)
پ. ت: وایی پسرم چقدر بزرگ شدی
م. ت: وایی آره پسرمم
پ.ک: اتم خانوم شده ها
ات: میخواید آقا شم
م.ت: اتتتت
ات: هانننن؟؟
م.ک: وایی دختر خوشگلم خب بریم سر میز بفرمایید
سر میز شام
ات: غذا عالی شده زن عمو ممنون
م.ک: خواهش عزیزم نوش جانت
ات: هی پسره پیش پیش
کوک: با منی؟
ات: نه با بابامم با توعم دیگه
کوک: ....
حمایتتت
پ.ت: چه شرطی
ات: میدونم که به هوای جونگکوک داری میکشونیم اونجا که اون یکی جونگکوک که میشه برادرزادتو نجات بدم و ممکنه نزاری بدم پیش کوک خودم پس اگه نزاری برم پیش جونگکوک این یکی جونگکوکو نجات نمیدم بره دنبال یه فرشته دیگه بگرده قدرتمو حروم نمیکنم
پ.ت:باشه باشه هرکاری بگی میکنم فقط بیا ات
م.ت: میای یا نه دخترم
ات: باشه میام
۲روز بعد
ویو جونگکوک
این چند وقت حالم خوب نبود برای همین به ات نگفتم اما یه خبر خوب اینه که قراره بیاد کره باباش بهش اجازه داده بیاد از طرف دیگه هم دختر عموم ات داره میاد برای نجاتم میدونم عموم راضیش کرده تا بیاد چون خودش از من و بابام خوشش نمیاد امروزم قراره بیان
م.ک: کوک پسرم خوبی؟
کوک: مامان زیاد نزدیکم نیا ممکنه بهت آسیب بزنم
م.ک: باشه مادر جان اومدم بگم که یه لباس مرتب بپوش آماده شو برای امشب آماده باش عموت اینا چیزی نمونده برسن
کوک: باشه مامان
الورا: مامان کوک رفت کوک هم رفت یه دوش گرفت اومد موهاشو درست کرد لباسشو پوشید (عکسشو میزارم) به عطر تلخ واکنش بدی نشون میداد پس یه عطر تند زد و رفت پایین
ویو ات
ساعت ۵ بود و ۷ باید اونجا باشیم رفتم حموم موهای فرمو صاف کردم یه لباس از کمدم انتخاب کردم پوشیدم یه ارایش ملایم کردم چون صورتم نیازی به ارایش زیاد نداره دیگه حاضر شده بودم رفتم پایین با مامان بابام سوار ماشین شدیم و رفتیم گفتم به جونگکوک پیام بدم که رسیدم تا فردا همو ببینیم نوشتم:
ات: عشقم من کره ام امشب خونه عموم اینا میرم شام یه روز قرار میزارم همو ببینیم
ویو کوک
داشتم با گوشیم ور میرفتم که دیدم ات پیام داد نوشته بود عشقم من رسیدم کره امشب خونه عموش شام دعوته یه روز باهام قرار میزاره تا ببینتم؟ات.. ات کره هس؟ عررررر مثل چی خوشحال شدم نوشتم :
کوک: وایی چرا نگفتی میای کره
ات جواب داد
ات:وایی خاک به سرم نگفته بودم؟ وایی عشقم ببخشید آره اومدم کره دلم تنگ شده براتتت
کوک: میگم فردا همو ببینیم؟
ات: نمیدونم با بابام حرف میزنم
کوک: اوک
ات: کوکی من رسیدم خونه عموم بعدا بهت پیام میدم بای
کوک: باشه عزیزم بای
دینگ دینگ
م.ک: وایی خوش اومدین
م.ت و پ.ت:ممنونم (بغل کردن)
پ.ک: وایی داداش زن داداش خوش اومدین ات کو؟
ات: سلام اومدم
کوک توی ذهنش: چقدر خوشگله برگامم نه کوک اروم باش اروم تو دوست دختر داری (دوست دخترته خب ابله)
پ. ت: وایی پسرم چقدر بزرگ شدی
م. ت: وایی آره پسرمم
پ.ک: اتم خانوم شده ها
ات: میخواید آقا شم
م.ت: اتتتت
ات: هانننن؟؟
م.ک: وایی دختر خوشگلم خب بریم سر میز بفرمایید
سر میز شام
ات: غذا عالی شده زن عمو ممنون
م.ک: خواهش عزیزم نوش جانت
ات: هی پسره پیش پیش
کوک: با منی؟
ات: نه با بابامم با توعم دیگه
کوک: ....
حمایتتت
۹.۳k
۱۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.